عشق یکطرفه اصلاحطلبان به غرب؛ تجربه تحریمها نادیده گرفته شد
جریان اصلاحطلب در ایران، علیرغم شواهد تلخ خصومتهای مداوم آمریکا از تحریمهای فلجکننده و ترورهای دولتی تا نقض برجام و حملات حین مذاکره، همچنان در توهم "عصای جادویی غرب" برای حل بحرانهای کشور غوطهور است؛ این رویکرد که از استراتژی به "عشق یکطرفه بیمارگونه" بدل شده، با تناقض فاحش در طرد شرکای شرقی مانند چین و روسیه – که محاصره را شکستهاند – روبروست و پرسشی بنیادین را برمیانگیزد: آیا معیارشان منافع ملی است یا وابستگی ایدئولوژیک به بلوک غرب؟

جریان اصلاحطلب، با وجود مشاهده مستقیم و پیوسته خصومتهای بیوقفه، تحریمهای ویرانگر، ترورهای رسمی و نقضهای مکرر تعهدات از جانب آمریکا، همچنان در خیالپردازی پوچ «عصای جادویی غرب» برای رهایی از مشکلات کشور به سر میبرد؛ این نگرش، دیگر نه یک راهبرد سیاسی، بلکه به یک «عشق یکجانبه» ناسالم و وسواسگونه تبدیل شده است.
در عرصه سیاست ایران، جریانی که خود را «اصلاحطلب» مینامد، سالهاست بر طبل پیوند با غرب و بهخصوص ایالات متحده میکوبد. این گروه، با وجود شواهد مستقیم خصومتهای مداوم، تحریمهای فلجکننده، ترورهای دولتی و نقضهای متعدد تعهدات توسط آمریکا، همچنان در توهم واهی «عصای جادویی غرب» برای حل معضلات کشور غرق است. این رویکرد، دیگر نه یک تاکتیک سیاسی، بلکه به یک «عشق یکطرفه» بیمارگونه بدل گشته است.
ناکامیهای رسواکننده برجام
نکتهای شایان توجه، تضاد رفتاری آشکار این جریان در برابر دو جبهه کاملاً متضاد است: از یک طرف، در مقابل آمریکا و اروپا که با دیوار تحریمها، جنگ اقتصادی و پشتیبانی از ناآرامیها، دشمنی خود را با تمامیت ارضی ایران به رخ کشیدهاند، نگرشی کاملاً تسلیمگرایانه و خوشبینانه اتخاذ میکنند.
آنها ناکامیهای رسواکننده برجام، نقضهای آشکار تعهدات توسط غرب، خروج یکجانبه آمریکا از این توافق و حتی تهاجم به ایران در میانه مذاکرات را نادیده میگیرند و بر تکرار همان راه شکستخورده پافشاری میورزند.
از طرف دیگر، در برابر قدرتهای شرقی همچون چین و روسیه – که در شرایط دشوار جهانی، محاصرهها را بر ایران گشوده و به عنوان شریک استراتژیک و اقتصادی عمل کردهاند – نگرشی کاملاً انتقادی، بدبینانه و دفعکننده دارند. پیشرفتهای برجسته اقتصادی و فناوری این کشورها را نادیده میگیرند و هرگونه تعامل با آنها را زیر سؤال میبرند.
این تضاد واضح، سؤالی اساسی را مطرح میکند: معیار اصلی این جریان برای تشخیص دوست و دشمن چیست؟ اگر معیار، «منافع ملی» ایران باشد، عقل سلیم ایجاب میکند که با هر ملتی که به رشد و امنیت ایران یاری رساند، تعامل مثبت برقرار کنیم و از هر ملتی که به دنبال تضعیف و نابودی ماست، دوری جوییم.
اما به نظر میرسد معیار این جریان، یک «وابستگی ایدئولوژیک» به جبهه غرب است؛ انگار که تسلیم به هژمونی فرهنگی و سیاسی غرب، برای آنها به یک اصل ذاتی مبدل شده است.
تاریخ اخیر ایران و منطقه، آکنده از نمونههایی است که دلبستگی یکطرفه به غرب به چه پایان غمانگیزی رسیده است. سرنوشت رهبرانی چون صدام، زلنسکی و برخی حاکمان کشورهای عربی که خود را بیقیدوشرط در اختیار غرب نهادند، جز خواری و ابزاری شدن نبوده است. آیا واقعاً کسی باور دارد که آمریکا، که حتی به متحدان قدیمی و راهبردی خود نیز شفقت نکرده، برای جریانهای وابسته داخلی در ایران ارزشی قائل خواهد بود؟
در این میان، البته افرادی شرافتمند و راستگو نیز در این جریان یافت میشوند که به خطای خویش در اعتماد به غرب اقرار کردهاند. این اقرار جسورانه نه تنها به تخریب آنها نمیانجامد، بلکه اعتبار و احترام برایشان به بار میآورد.
از خواب غفلت بیدار شوید
اما متأسفانه بخش اعظم این جریان، یا به سبب وابستگی فکری ریشهدار، یا منافع شخصی و جناحی، از رویارویی با واقعیتها طفره میروند و ترجیح میدهند ملت ایران را در توهم پرخطر «غربِ نجاتدهنده» نگه دارند.
امروز ایران در برههای حساس و سرنوشتساز ایستاده که به عقلانیت، همبستگی و تدبیر نیاز دارد. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر پایه «بیاتکایی به غرب و شرق» و تعامل با همه جهان بر مبنای منافع ملی و عزت اسلامی استوار است.
ادامه پروپاگاندای آن گروهی که چشمان خود را بر حقایق بستهاند و تنها راهحل دردها را در واشنگتن و بروکسل میجویند، نه تنها سودی برای کشور ندارد، بلکه به سود دشمنان خونی این ملت میافزاید. زمان آن رسیده که این جریان از خواب غفلت بیدار شود و بپذیرد که آینده ایران را نه در پایتختهای غربی، بلکه در اراده جمعی و عزم راسخ مردم خود باید جست.