|
کدخبر: 257253

تاتر بدون سالن می میرد

هادی حوری - نویسنده و کارگردان تئاتر

تئاتر کار کردن، آرزویی نزدیک به محال شده است

سالنهای دولتی محدود اند. در سطح شهر تهران غیر از مجموعه تئاتر شهر ، محراب و سنگلج و هنر دیگر سالنی وجود ندارد.

بنیاد رودکی با مجموعه تالار وحدت ، سالن حافظ و تماشاخانه برج آزادی در دسترس همه نیست.

مجموعه تالار مولوی زیر مجموعه دانشگاه است و برای دانشجویان خاص استفاده می شود.

مجموعه ایرانشهر و چند فرهنگسرا که متعلق به شهرداری ست و نیمه دولتی (خصولتی) محسوب می شوند و در بخش مالی تابع همان عملکرد سالنهای خصوصی اند.

درویشیان

بعد از این تعداد، فقط مجموعه های خصوصی میمانند که برخی شهرت بیشتری دارند و برخی مهجور مانده اند، اما در بخش قراردادهای مالی شهره و مهجورش به یک شکل و روش عمل میکنند.

این فهرست نمایانگر دو موضوع است اول محدودیت تعداد سالنها به نسبت کلانشهری همچون تهران و دوم غولی به نام سرمایه یا همان نامِ آشنای پول.

سالنهای دولتی که شامل حمایتهای اندک دولتی می شوند، بدلیل تراکم اجراها و درخواستهای اجرا ، هدفی غیر قابل دسترس می نماید که اگر حتی مدیرانش قصد همراهی با گروه ها را نیز داشته باشند ، باز هم در تراکم درخواست ها و همچنین برخی اولویت های سازمانی و بخشنامه ای که منجر به حذف برخی گروه ها نیز می شود ، نمیتوانند در چنین موقعیتی برای گروه های تئاتری که عموما جوانان هستند، کاری بکنند.

سالنهای نیمه دولتی نیز که از حمایت سازمانهای دولتی برخوردارند ، این حمایت را برای پیشبرد اهداف تبلیغی و حفظ و نگهداری و گاه ارتقاء پرهزینه سالنها خرج میکنند و در مواجه با اجراهای تئاتری همان عملکردی را دارند که سالنهای خصوصی دارند.

در نتیجه گروه های تئاتری پس از گذراندن صف طویل و متراکم درخواستهای اجرایی ، با قرارداد مالی ای مواجه می شوند که بر آمدن از آن گاو نر میخواهد و مرد کهن. در این میان سالنهای خصوصی میمانند که اگرچه برای امداد به وضعیت اجرایی تئاتر پا به میدان گذاشته بودند اما امروز بدلیل شرایط مالی،بر آمدن ازعهده قراردادهایشان ۱۰۰ گروه امداد را لازم دارد که به کمک تئاتری ها بیایند.

باتوجه به وضعیت اقتصادی کشور ونوسان های مالی و تورم های چند رقمی که شامل همه طبقات وصنوف جامعه شده، بخش فرهنگی که طفل یتیم مانده کشور است اوضاع خطرناکتری را میگذراند و همین روزهاست که نفسهای آخرش را بکشد. اگرچه کیفیت اجراهای روی صحنه و وضعیت دکور و لباسها و تعداد بازیگران هر نمایش و استفاده از بازیگران یکبار مصرف نشان میدهد که بسیاری از شریانهای تنفسی اش کاملا خشکیده و از کار افتاده است، اما تاتر هنوز زنده است.

(منظور از بازیگران یکبار مصرف همان علاقمندانی اند که با پرداخت مبالغ هنگفت دوره های ایده تا اجرا را میگذرانند تا به صف حرفه ای ها و سلبریتی ها بپیوندند، و بعد از یک اجرا عطا را به لقا می بخشند و یا بخت شان میزند و سر از سینما و سریال ها در می آورند)

به هر روی آنچه گفتنی ست وضعیت گروهی از کارگردانان و گروه های نمایشی ست که در شرایطی بغرنج به سر می برند. و برای برون رفت از چنین شرایطی وضعیت تمثیلی شان را به چند وجه طی میکنند:

مورد تمثیلی اول: پیدا کردن و کار کردن با تهیه کننده برای بسیاری از ایشان دشوار و کنار آمدن با برخی سلایق تحمیلی برخی تهیه کنندگان برایشان محال است ، پس ترجیح میدهند که کار نکنند.

مورد تمثیلی دوم: تهیه کنندگانی می یابند که اندک سرمایه ای دارند و در یک اجرای ضعیف و انتخابی غلط دچار ورشکستگی شده و از چرخه تولید کنار میکشند.

مورد تمثیلی سوم: تهیه کنندگان در پس هر اجرا چنان رمق گروه را می کشند که گروه ها پشت دست شان را داغ میکنند که وارد چنین پروسه ای شوند.

مورد تمثیلی چهارم: تهیه کننده و کارگردان با هم کنار می آیند و به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی شان را آغاز میکنند اما سالن چنان قراردادی جلو شان می گذارد که کارشان به متارکه میرسد.

مورد تمثیلی پنجم: همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود و تهیه کننده و سالن و کارگردان با هم به سودشان میرسند و اما مخاطب از تماشای کار دچار سوء هاضمه حاد می شود.

مورد تمثیلی ششم: همه چیز به خوبی و خوشی شروع شده و به پایان میرسد و به طرز معجزه آسایی مخاطب هم کمابیش راضی ست.

البته میتواند موارد دیگری هم پیش بیاید که یا جزو استثنائات است و یا نزدیک به همین شش مورد است. اما آنچه حائز اهمیت به نظر می رسد، اینکه چنین معادلاتی اگر به انجام هم برسد هرگز نمیتواند جوابگوی نیاز مخاطب و تامین بازار فرهنگی تئاتر کشور( همین تهران) باشد.

سالنهای دولتی محدودیت ها و ضوابط خودشان را دارند و عموما به جز تصمیمات مدیریتی ، شامل برخی فرمایشات بخشنامه ای نیز می شوند که گاه دست و پای مدیران را نیز می بندد.با وجود این و در صورت تکمیل تمامی اجراها، این سالنها نسبت به درخواست های اجرا همچنان در کمبود آماری قابل ملاحظه ای اسیر اند.

سوال اینجاست که آیا افزایش سالنهای خصوصی میتواند به چنین وضعیتی کمک کند؟

آیا گشایش سالنهای دولتی بیشتر با توجه به بودجه های حمایتی و موضعگیری دولتمردان نسبت به تئاتر میتواند راهگشای چنین مشکلی باشد؟

آیا گروه ها و آموزشگاه ها نسبت به آمار خروجی ها و کیفیت آموزش هایشان باید تصمیمات بهتری اتخاذ کنند؟

آیا با همین اوضاع می باید ساخت و کنارآمد؟

دوستان دولتی چندان طرفدار تئاتر نیستند. دوستان تئاتری وابسته به نهادهای دولتی معمولا ترجیح شان حفظ مواضع و منافع دولتی شان است. دوستان تئاتری ای که راهی به مناسبات دولتی پیدا میکنند عموما بدنبال منافع شخصی و پیشنهادات آنسویی ها به سمت سرمایه غش میکنند. به نظر میرسد با چنین توصیفاتی شرایط به جایی رسیده که هر کسی (در اینجاگروه های نمایشی) می باید اسب لنگ خودشان را به منزل برسانند و کلاه خودشان را نگه دارند که دزد نبرد.

هیچ برنامه و جریان هدفمند کوتاه مدت و دراز مدتی که شامل بهتر شدن و سامان گرفتن تئاتر شود وجود ندارد. همه تصمیمات روزانه و هفتگی ست و غالبا نیز چنین تصمیماتی تحت تاثیر تغییر وضعیت سیاسی یا اقتصادی کشور به هم ریخته و ملغی می شوند.

تئاتر کشور همچون تمامی نهاد های فرهنگی و هنری هیچ برنامه راهبردی ای ندارد. هیچ نهاد و سازمانی که برنامه ای هدفمند و اصولی و قابل اجرا داشته باشد، در این فضا وجود ندارد. هر طرحی صرفا برای جذب بخشی از سرمایه و بودجه فرهنگی ارائه و در حد همان طرح باقی میماند. زیرا اجرای هر طرحی یعنی خرج کردن پول و سرمایه باد آورده ای که برخی دلشان نمیخواهد آن را با دیگران تقسیم کنند.

این بیانی ساده از وضعیتی دشوار است.

 بقول نویسنده ای بچه ها شوخی شوخی سنگ می اندازند و قورباغه ها جدی جدی می میرند.

حالا حکایت ماست.

و نکته جالب این که هنوز و همچنان اصرار داریم و مانده ایم تا تئاتر کار کنیم و هرکدام مان فکر میکنیم با آنچه به صحنه می بریم میتوانیم شرایط را تغییر دهیم و همین امید است که ما را زنده نگاه میدارد و دیگران را نیز وادار میکند که به همین کارهایشان ادامه دهند.

روزی روزگاری کسی گفته بود که اگر میخواهید کشور ایران رشد کند درِ چاه های نفت را ببندید،انگار در مورد تئاترنیز چنین چیزی مصداق دارد واگر بخواهیم تئاتر سروسامانی بگیرد شاید بهتر باشد درِ چاه های امید را ببندیم و منتظر باشیم تا کسی یا کسانی از خویش بیرون آیند و کاری بکنند.

نویسنده: هادی حوری

ارسال نظر