دختر جوان که نسبتاً هیکل بزرگی داشت روی صندلی که به زور روی آنجا میشد مقابل افسر پرونده نشست و گفت وقت حرف زدن ندارم، جنازه مردی در خانه من است که میترسم بو بگیرد...
وارد آشپزخانه شدم و چاقویی را برداشتم و در حالی که همسرم مقابل تلویزیون دراز کشیده بود به سمتش رفتم و ۲ ضربه چاقو به قفسه سینهاش زدم و سپس وانمود کردم که دزد به قصد سرقت وارد خانه شده و همسرم در جدال با او به قتل رسیده است.