«گسترشنیوز» اشتغال در مترو را بررسی می کند؛
دستفروشان آبرومند: با ما مثل گداها رفتار نکنند
هیچ وقت فکر نمیکردم روزگارم به این خفت برسد که با ماموران مترو سر اجناسی که تمام سرمایهام است، درگیر شوم. به مردم بگویید با ما مثل گداها رفتار نکنند، اگر چیزی که میفروشیم به دردشان میخورد بخرند، با نگاهها و رفتارهایشان ما را تحقیر نکنند.
گسترشنیوز: مترو بهعنوان پدیده نوظهور قرن ۲۱ ، امروز کاروژههای دیگری علاوه بر جابهجایی مسافران دارد. کسب درآمد از طریق دست فروشی، بازاریابی، تکدیگری در ایستگاههای مترو و واگنها از جمله آن هاست. پیشتر در مورد متکدیگران یونیفورم پوش مطلبی درج شد. در این شماره پای صحبت فروشندههایی مینشینیم که شهروندان عادی هستند وبه دلیل نداشتن سرمایه و یا ورشکستگی در مترو بهدست فروشی میپردازند.
رتبه دو رقمی کنکور مهندسی دانشگاه دولتی هستم
" رتبه دو رقمی کنکور مهندسی دانشگاه دولتی هستم، وقتی همکلاسیهای سابقم مرا در حال دستفروشی میشناسند از خجالت آب میشوم" جمله یکی از دستفروشان متروست، بیشتر کسانی که تا کنون حتی یک بار مسافر مترو بوده اند، با زنان و مردان جوانی مواجهشدهاند که اجناس متفاوتی از باطری و جوراب گرفته تا دونات و لواشک را در واگنهای مترو بفروش میرسانند.
مسافران از خرید خود راضی هستند
گزارش میدانی خبرنگار «گسترشنیوز» از فروشندههای مترو نشان ازگروهی از دست فروشان دارد که سرمایهدار و یا کاسب بودهاند و به دلیل مشکلات مالی و ورشکستگی به دستفروشی در مترو روی آوردهاند. این گروه از این فروشندهها شامل زنان و مردان جوانی میشود که در واگنها کالاهای مورد نیاز شهروندان را بفروش میرسانند. هنرهای دستی، لوازم آرایشی، لباس، خشکبار، سبزیجات خشک، لوازم آشپزخانه، پوشاک، از جمله کالاهای معمولی است که توسط این افراد در مترو بفروش میرسد، وجه تمایز این دسته از دستفروشان با متکدیان این است که این دستفروشان تامینکننده مایحتاج خرد مردم هستند و در بسیاری موراد مسافران از خرید خود راضی هستند. باید این دسته از افراد را با متکدیان متمایز کرد.
بسیاری از مواقع اجناس ما را میگیرند
با بیش از ۲۵دستفروشی که اجناس مختلف و با قیمت پایینتر از کف بازار در مترو بفروش میرسانند، مصاحبه میکنم بدون این که خودم را به عنوان خبرنگار معرفی کنم از چند و چون کارشان میپرسم: یکی از این دست فروشان در جواب این پرسش که آیا ماموران مترو برای شما مشکل ایجاد نمیکنند، میگوید: یکی از وظایف ماموران مترو جلوگیری از ورود ما به مترو است. بسیاری از مواقع اجناس ما را میگیرند.
یکی از دستفروشان که با ماسک صورت خود را پوشانده است در ارتباط با دلیل دستفروشی خود میگوید: رتبه دو رقمی کنکور مهندسی دانشگاه دولتی هستم، وقتی همکلاسیهای سابقم مرا در حال دستفروشی میشناسند از خجالت آب میشوم. فوق لیسانس مکانیک هستم من هم مثل تمام دختران مرفه شهرم تنها راه دانشگاه را بلد بودم. پدرم ورشکست شد و از ناراحتی این ورشکستگی سکته کرد، یکی از دوستانم کمک کرد و سرمایه محدودی برایم جمع کرد با آن لباس گرفتم و در مترو دستفروشی را شروع کردم.
هیچ وقت فکر نمیکردم روزگارم به این خفت برسد
همین طور که از شرایط خود میگفت اشکهایش جاری شد، هیچ وقت فکر نمیکردم روزگارم به این خفت برسد که با ماموران مترو سر اجناسی که تمام سرمایهام است، درگیر شوم. به مردم بگویید ما گدا نیستیم ما از مردم چیزی نمیخواهیم، فقط با ما مثل گداها رفتار نکنند، اگر چیزی که میفروشیم به دردشان میخورد،بخرند، با نگاهها و رفتارهایشان ما را تحقیر نکنند. وقتی برای کنکور درس میخواندم هیچوقت چنین آیندهای را برای خودم تصور نمیکردم. برای کار در شرکتهای خصوصی دعوت به همکاری شدم اما متاسفانه بد شانسی من این بود که محیط خوبی نداشت و من مجبور به استعفا شدم اما روزی حلال را ترجیه میدهم شاید نگاهها خوب نباشد اما بالاخره ما هم خدایی داریم.
دخل و خرجمان به هم نمیخورد
در مترو دروازه دولت مثل همیشه فوج جمعیت وارد واگن میشود، خانمی با پسربچه خود وارد واگن میشود، پسرش خسته است و بهانه میگیرد، خانم فروشنده دمکنی، لیوان و جوراب میفروشد، میگوید درآمد دستفروشی خوب است اما سختیکار زیاد دارد، مسافران خسته از سرکار میآیند حوصله سر وصدای ما را ندارند، غر میزنند، وسایلمان به دست و پای مسافران گیر میکند. با اشاره به پسرش میگوید، علیرضا م اوتیسم دارد، مجبورم دخل و خرجمان به هم نمیخورد، مجبورم بیایم و دستفروشی کنم.
خانمی که در مترو دونات میفروخت درآمد خود را اینگونه توضیحداد: دختر جان اگر بدانی دونات فروختن چقدر سود دارد، دفتر و مدرسه را رها میکنی و کنار ما دونات میفروشی.
در متروگردی، بیشترین دستفروش در ایستگاه دروازهدولت و امام خمینی حضور دارند. دقیقا دو ایستگاه پر ترافیک. مامور ایستگاه با عصبانیت از دستفروشان میخواهد به درون واگنها بروند اما نه اصرار و نه عصبانیتش، اثر ندارد.
تمام پرستیژمان را بقچهپیچ کردیم
خواهر و برادری که در مترو امام خمینی بساط کرده بودند در ارتباط با دستفروشی خود گفتند: ما پارسال مغازه داشتیم، ورشکست که شدیم تمام پرستیژمان را بقچهپیچ کردیم و در مترو دستفروشی میکنیم تا بدهی مردم را بدهیم. خدا را شکر از پارسال تا حالا توانستیم سرجمع ۴۰ میلیون تومان از چکهایمان را پاس کنیم.
کدام بنده خدا دوست دارد که از بقیه فحش بشنود
مرد جوانی که ۲۵ ساله به نظر میرسید باطری، هنزفری، شارژر میفروشد به جمع ما اضافه میشود و با عصبانیت میگوید شما خبرنگار هستید؟ به جای اینکه اینجا از ما بدبخت، بیچارهها عکس و مصاحبه بگیرید اشاره میکند به بخشی از ایستگاه مترو که خالی است و میگوید، بروید به مسئولهای مترو بگویید این همه فضای خالی وجود دارد، یک میز به بدهند ما وسایلمان را روی این میز بفروشیم هم ما لقمه نانی درمیآوریم و هم مردم از ترافیکی که در سالنهای مترو ایجاد میکنیم راحت میشوند. ما خودمان از این وضعیت خسته شدهایم. آخر کدام بنده خدا دوست دارد که از بقیه فحش بشنود؟
سخن آخر
یکی دیگر از دستفروشان که ماهی زبرا میفروشد به جمع ما اضافه میشود همه همدیگر را میشناسند گویی صنفی برای خود دارند، میگوید خانم خبرنگار آن میزها را هم بگذارند کلی پول میگیرند. همین ایستگاه تئاتر شهر ده میلیون ماهی کرایه میگیرند من خودم یکی از این میزهای تئاتر شهر را اجاره کردهبودم، وقتی مشتری نبود مجبور بودم نصف اجناسم را کول کنم و در داخل مترو بفروشم تا اجاره ۹ میلیون تومانی ام را پرداخت کنم. خواهش میکنم بنویسید که ما واقعا روزگار سختی داریم من لیسانس عمران دارم چرا باید دستفروش باشم؟ بپرسید ما کم توقع و قانع هستیم درسته دستفروشی میکنیم ولی آدم هستیم یک جایی اختصاص بدهند بدون هزینه تا لقمه نان شب زن و بچهمان را دربیاوریم. بنویسید چرا فکری به حال ما نمیکنند؟
ارسال نظر