جامعه کارگری و بازنشستگی کشور که نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدهد و به تعبیر مقام معظم رهبری «اگر حالشان خوب شود، حال حداقل نیمی از مردم ایران خوب میشود»، همواره در حساسترین بزنگاههای تاریخی نقشآفرین بودهاند. این قشر نهتنها موتور محرک اقتصاد و تولید ملی است، بلکه در شرایط بحران، تحریم و حتی جنگ، به ستون اصلی پایداری کشور تبدیل شده است. با این حال، سالهاست زیر فشار سنگین بیعدالتی اجتماعی و سیاستهای نادرست اقتصادی نفس میکشند. در دولت سیزدهم، وعدههای فراوان اما عملکردی ضعیف و بعضاً ضدکارگری، نتیجهای جز فرسایش معیشت، ناامنی شغلی، حوادث ناشی از کار، تضعیف سازمان تأمین اجتماعی و کاهش قدرت خرید میلیونها خانواده کارگری نداشت.
با وجود دلخوریها و بیاعتمادیها، جامعه کارگری و بازنشستگی در بزنگاه انتخابات از مسئولیت اجتماعی خود شانه خالی نکرد. آنان با امید به تغییر وضعیت موجود پای صندوقهای رأی آمدند تا رأیشان نه صرفاً یک انتخاب سیاسی، بلکه فریادی برای عدالت، کرامت انسانی و حق زیستن آبرومندانه باشد. رأی کارگران و بازنشستگان، رأی به پایان بیتوجهی، رأی به اصلاح سیاستهای ضدتولید و ضدنیروی کار و رأی به بازگشت عقلانیت به حوزه اقتصاد و رفاه اجتماعی بود. با آغاز دولت چهاردهم، انتظار میرفت این پیام روشن شنیده شود؛ پیامی که از دل کارخانهها، کارگاهها، معادن، بیمارستانها و خانههای کوچک بازنشستگان برخاسته بود.
جامعه کارگری و بازنشستگی برای تأکید بر مطالبات خود در مناسبتهای صنفی همچون روز جهانی کارگر، سالروز تأسیس سازمان تأمین اجتماعی و سالروز تصویب قانون کار به میدان آمدند. خواستههای آنان شامل ترمیم واقعی دستمزدها، همسانسازی عادلانه حقوق بازنشستگان، بازگشت بانک رفاه کارگران به سازمان تأمین اجتماعی، توجه به اصل سهجانبهگرایی، توانمندسازی تشکلات کارگری و بازنشستگی، تأمین ایمنی و امنیت شغلی، جلوگیری از قراردادهای موقت و سفیدامضا، حفظ و تقویت سازمان تأمین اجتماعی و پایان دادن به نگاه هزینهای به نیروی کار بود. برخی مطالبات مانند همسانسازی حقوق بازنشستگان و افزایش عادلانه دستمزد محقق شد، اما تحقق دیگر خواستهها همچنان در هالهای از ابهام است. قطعنامههای اخیر کارگری با سکوتی سنگین مواجه شده و سفرههای کارگری هر روز کوچکتر میشود؛ فشار تورم، گرانی مسکن، درمان و آموزش زندگی را به مرز تحملناپذیری رسانده است.
بازنشستگانی که عمری کار کردهاند امروز برای تأمین حداقلهای زندگی درماندهاند و کارگرانی که چرخ اقتصاد را میچرخانند، از ابتداییترین امنیت شغلی محروماند. درمان به کالایی لوکس بدل شده و امنیت شغلی به رؤیا شباهت پیدا کرده است. ادامه این روند پیامدی جز فرسایش سرمایه اجتماعی، کاهش انگیزه تولید و افزایش نارضایتی عمومی نخواهد داشت. در ایام جنگ ایران و اسرائیل، کارگران بیهیچ ادعایی سنگر تولید را ترک نکردند و با حداقل امکانات امنیت اقتصادی کشور را حفظ کردند. اما امروز همان نیرویی که ضامن ثبات کشور بوده، در تصمیمگیریهای کلان اقتصادی به حاشیه رانده شده است. سکوت در برابر مطالبات کارگران نهتنها بیعدالتی، بلکه بیتدبیری در برابر آینده کشور است.
نادیده گرفتن جامعه کارگری و بازنشستگان، نادیده گرفتن ستون فقرات تولید، امنیت اجتماعی و ثبات کشور است. دولتی که به رأی این قشر اتکا کرده، نمیتواند نسبت به مطالبات آنان بیتفاوت بماند. امروز بیش از هر زمان دیگری، دولت چهاردهم باید بداند که فرصت آزمون و خطا وجود ندارد. کارگران و بازنشستگان دیگر با وعدههای کلی قانع نمیشوند؛ آنچه مطالبه میشود، اقدام عملی، تصمیم شجاعانه و تغییر واقعی در سیاستهاست. اگر قرار است حال کشور خوب شود، راه آن از بهبود حال جامعه کارگری و بازنشستگان میگذرد. امید است این پیام روشن پیش از آنکه در کف خیابان بلند شود، شنیده شود.