شوهر، شب عروسی همسرش تا سر حد مرگ کتک زد
درگیریها و ناسازگاریهای من و همسرم به جایی رسید که بالاخره دست به دامان قانون شدم و همسرم به تحمل زندان و پرداخت دیه محکوم شد اما بعد از آزادی او از زندان این اختلافات شدت گرفت به حدی که...
گسترش نیوز - اینها بخشی از اظهارات زن جوانی است که خسته از زخمهای روزگار و برای بهدست آوردن حق و حقوق خود به دامان قانون پناه برده بود. این زن که دستان دختر خردسالش را در دست میفشرد درباره تلخیهای زندگیاش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: چهار سال قبل «پدرام» به خواستگاری ام آمد و من هم به او پاسخ مثبت دادم چرا که او جوانی تحصیل کرده و با ایمان بود از سوی دیگر نیز یکی از بستگان نزدیکش از افراد سرشناس و معتمد محل بود که پدرام را ضمانت کرد به همین دلیل خانواده ام تحقیقی درباره رفتارهای اجتماعی و اخلاقی او نکردند بدین ترتیب من با هزاران امید و آرزو پای سفره عقد نشستم تا آشیانه کوچکم را پایه ریزی کنم. اما بعد از برگزاری مراسم عقدکنان نامزدم کمتر به سراغم میآمد به طوری که نوعی بیتوجهی را در وجودش احساس میکردم. در عین حال هنوز چهار ماه بیشتر از دوران نامزدی ما نگذشته بود که پدرام درخواست کرد باید زودتر زندگی مشترکمان را آغاز کنیم با آن که شرایط خانوادهام برای برگزاری مجلس عروسی فراهم نبود ولی به ناچار آماده برگزاری جشنی شدیم.
نامزدم فقط سرویس چوب را خرید و بقیه لوازم کامل زندگی (جهیزیه) را برادرانم تهیه کردند چرا که دو برادرم در کشورهای اروپایی ساکن بودند و برای آن که من مشکلی در تامین لوازم زندگی مشترک نداشته باشم همه هزینهها را پرداخت کردند و قرار شدمن و پدرام در یک واحد آپارتمانی زندگی کنیم که یکی از برادرانم خریده بود. خلاصه یک شب به برگزاری مراسم عروسی باقی مانده بود و ما درحالی که لوازم جهیزیه را در خانه خودمان چیده بودیم به همراه پدرام به آن جا رفتیم اما ناگهان همسرم با یک بهانه پوچ با من درگیر شد و به گونهای کتکم زد که بیهوش شدم وقتی به هوش آمدم پدرام از ترس بالای سرم ایستاده بود و مدام از من عذرخواهی میکرد. هنوز باورم نمیشد که همسرم مرا این گونه کتک زده باشد! فقط گریه میکردم و از رفتار وحشتناک همسرم متاسف بودم او هم پی در پی قسم میخورد که قصد کتک زدن مرا نداشته و تنها به خاطر فشار روانی برگزاری جشن عروسی دستش را روی من دراز کرده است. خلاصه آن شب ساعتها اشک ریختم ولی به دلیل پشیمانی همسرم از این ماجرا به خانواده ام حرفی نزدم و جشن ازدواج ما برگزار شد.
پس از آن من و پدرام به ماه عسل رفتیم که آن جا هم با کتک کاری ماه عسل را به کامم تلخ کرد. اما این پایان ماجرا نبود و کتک کاریهای همسرم با بهانههای گوناگون ادامه یافت. او مردی عصبانی و پرخاشگر بود و به خاطر هر موضوع کم ارزشی مرا به باد کتک میگرفت. این شرایط وحشتناک را تا یک سال تحمل کردم ولی هیچ تغییری در رفتارهای پرخاشگرانه همسرم ایجاد نشد. به ناچار روزی به پدر پدرام زنگ زدم و از رفتارهای همسرم گلایه کردم اما وقتی پدر شوهرم به پسرش اعتراض کرد ناگهان پدرام در برابر دیدگان حیرت زده من پدرش را نیز به شدت کتک زد. آن جا بود که دچار عذاب وجدان شدم و به خودم گفتم کاش هیچ وقت با پدر شوهرم تماس نمیگرفتم تازه آن جا بود که متوجه شدم پدرام همواره با خانوادهاش درگیری داشته است تازه میفهمیدم که چرا وقتی به خانه پدر شوهرم میرفتیم هرکدام از بچهها به گوشهای میگریختند و کسی با پدرام هم کلام نمیشد.
خلاصه این درگیریها و اختلافات به تهدید و کتک کاری ختم نشد، پدرام همواره گوشی تلفن و لوازم داخل کیفم را به خاطر سوء ظن هایش بررسی میکرد. کار به جایی رسید که فرزندم معلول به دنیا آمد و او من و برادرانم را مقصر این حادثه میدانست به طوری که روز بعد از زایمان آن قدر کتکم زد که به ناچار از او شکایت کردم ولی دو ماه بعد با عفو اسلامی از زندان آزاد شد و با دادن حق طلاق به من فرصتی دوباره خواست تا گذشته را جبران کند اما او باز هم ماجرای زندانش را بهانهای برای کتک زدن من قرار داد و...
منبع: خراسان
خاک تو سر بی عرضه ات همچین مردی رو اینهم ه تحمل کردی ب خاطر چی؟؟؟؟ارزششو داشت بچه ات معلول ب دنیا بیاد!!! اگه همون بار او ل از راه قانون پیگیر میشدی این همه بلا س رت میومد؟حالام خودتو بساز رو ی روحیت کار کن بسم الله بگو جوانی راه درازی در پیش داری,نذار دوباره کسی اینجور خوردت کنه (ز ن باش,زن)🌹
خاک تو سرت چرا تحمل می کنی؟خدایا ببین با کیا شدیم ۸۰ میلیون نفر.آخه احمق من ۱۲ س الم هست می دونم وقتی کسی تو دوران عقد نا مزدشو می زنه و دو سه بار کارشو تکرار می کنه درست بشو نیست.همین شماهایین که ارزش دختر ها و زن هارو پایین میارین باز ناراح ت هم هستین واقعا متاسفم برای داشتن همچین مردمی.واقعا حق دارم نخوام دختر باشم خوش بحال پسرا که ارزششونو می دونن باید بدتری ن بلاها سرتون بیاد که تازه به خودتون بیا ید؟همون بار اول که تورو زد باید توهم بزن یش.یکی کوبید تو دهنت تو دوتا بزن تو گوشش بعدم اینکه تو چرا نمی کوبی تو دهنش؟
با خودت چی فکر میکردی
واقعا برای خودم که یه دختر هیفده ساله ام متعسفام.... چرا شان حان مارو میارید پای ین.. مردی که دست روی زن بلند کنه به درد لا جرز دیوار میخوره نه زندگی کردن.. بعدش م تو که میدونستی اخلاق شوهرت چطوریه چرا بچه دار شدی و یه بچه معصوم بیچاره کردی
منم شوهرم گاهی اوقات یک چک میزنه ولی نه در اون حد دیگه خیلی سخته بعدزایمان اون ه مه درد و فشار باز بزنتت هم دیگه بدتر عزی زم جداشو واقعا جداشو