|
کدخبر: 301791

نمایش پیکر یک شهید روی آنتن زنده/ حاشیه های "حسینیه معلی" تمامی ندارد!

طی روزهای اخیر در ویدئویی مربوط به برنامه حسینیه معلی که در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود شاهد نمایش پیکر یک شهید به والدینش بعد از ۴۰ سال انتظار هستیم.

فرهنگ نمایش پیکر یک شهید روی آنتن زنده/ حاشیه های "حسینیه معلی" تمامی ندارد!

طی روزهای اخیر در ویدئویی مربوط به برنامه حسینیه معلی که در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود شاهد نمایش پیکر یک شهید به والدینش بعد از ۴۰ سال انتظار هستیم؛ اقدامی که انتقادهای بسیاری را در پی داشته است.

برنامه حسینیه معلی ویژه ایام محرم و صفر که هر شب از شبکه سوم سیما پخش می‌شود، امسال در چهارمین فصل خود، هر بار بینندگان را بیش از پیش شگفت‌زده می‌کند. پیش‌تر نمایش روضه خوانی یک دختربچه سه ساله مقابل یک سرِ بریده خبرساز شده بود و بعدتر نیز پیکر شهید عیسی شجاعی درون تابوت به روی صحنه آورده شد و سپس جنازه کفن‌پوش او را از تابوت بیرون آوردند تا مادر شهید آن را در آغوش بگیرد، صحنه‌ای که بسیار احساسی و غم انگیز شد. این ویدئو واکنش‌های متفاوتی را در شبکه های اجتماعی در پی داشته است.

مهدی یزدانی خرم، روزنامه‌نگار درباره این ویدئو نوشت: تا خودم ندیدم این فضاحت رو باورم نشد... بقایای بدنِ سربازی را که چهل سال پیش برای وطن‌ش بی‌جان شده به تلویزیون آوردند و پدر و مادرش را مقابلِ دوربین نشاندند. دو نفر را هم کنارشان گذاشتند تا روضه بخوانند. چه‌قدر بی‌رحمید شما... از بی‌رحمی گذشته کارتان. این زجرکشی است که با استناد به آن «بدن» یک پسر جوانِ مدافعِ وطن را از آن خود می‌دانید. جوری که با آن نمایش راه بیاندازید و آن پیرمرد و پیرزن را تا حدِ دق، دق دهید. چهل سال صبر و چشم‌به‌راه‌بودن کم بود برای‌شان؟ باید در نمایشِ «اشک‌گیری»‌تان حاضر می‌شدند. قطعا جوابیه می‌دهید که «با میل خودشان» بوده. بله میلِ خودشان بوده که بتوانند بچه‌شان را در آغوش بگیرند و تسلیمِ ایدئولوژی‌ای شده‌اند که طی آن هر چه از جنگ است انگار در عنان شماست. هنوز این تصاویر برای‌ام باورپذیر نیستند. همه‌جورش را دیده بودم. همه مدل‌اش را جز این یکی که کفن را از تابوت بیرون بکشید و شرحِ مصیبت بدهید. خجالت نمی‌کشید؟ اصلا می‌فهمید چه بی‌حرمتی‌ای به این تن و آن والدان کرده‌اید؟ بدنی که تاکید بر حفظ حرمت‌اش شده در دست شما به ابزاری برای نمایش تبدیل می‌شود؟ شما از رنج و غمِ آدم‌ها نمایش می‌سازید. در آن جایی که این برنامه را تدارک دیده چه می‌گذرد؟ همین؟ فکر کرده‌اید تنِ عیسی شجاعی را بیاورید در دکان‌تان و صاحبانِ رنج را به سر حدِ جنون برسانید و بعد شاد باشید که به «شهید» حرمت گذاشته‌اید؟ بله اشک گرفتید از ما. اشکِ بی‌حرمتی، اشکِ عذاب‌دادنِ پدر و مادرش، اشک بابتِ جهالتی که مدام در آن فروتر می‌روید. یک آن فکر نکردید به عواقبِ این کار؟ یعنی فرزندانِ این وطن ملعبه‌ی دست شما شده‌اند؟ شرم بر شما باد و کاش کمی خجالت بکشید.

محمد حیدری، مدیرمسئول رویداد ۲۴ نیز در یادداشتی در همین رابطه و با عنوان «شرم بر صداوسیما، شرم بر سازندگان برنامه حسینیه معلی» نوشت: آنچه در آن دقایق بر آن پدر و مادر پیر و خسته‌دل گذشت تا برنامه‌سازان (به هر قیمتی حتی بردن یک پیرمرد و پیرزن تا آستانه مرگ) موفق به بالا بردن دوز سوز و گداز شوند، دلیل نوشتن این یادداشت است؛ یادداشتی که احتمالا برخی از خواندن آن برنجند، اما ایرادی ندارد. حقیقت آن است که قصدم از یادداشت همین است تا نه تنها زشتی، بلکه اتفاقی که افتاد را تشریح کنم.

ابتدا مجبورم برای شروع، یک روایت تلخ خانوادگی را تعریف کنم. پدر بزرگم (پدر  مادرم) سه پسر داشت؛ به ترتیب سن عباسعلی، علی‌اکبر و مصطفی جم. عباسعلی ارتشی و تکاور بود و اوایل جنگ در کردستان شهید شد. علی‌اکبر پاسدار بود که تازه ازدواج کرده بود و دو فرزند داشت، به همراه برادر کوچک‌ترش مصطفی که بسیجی بود هر دو در عملیات کربلای پنج حضور داشتند؛ علی‌اکبر آنجا شهید می‌شود اما تا سال‌ها هیچ خبری از مصطفی شنیده نشد. برخی گفتند در همان عملیات به همراه برادرش شهید شده و برخی دیگر می‌گفتند مجروح شده و در اسارت است. همه پسرهای پدربزرگ و مادربزرگم شهید و مفقود بودند و تنها دل‌خوشی‌شان دخترانشان بود.

سرانجام روز واقعه رسید؛ خبر آمد جسدی پیدا شده است؛ البته خبری از جسد نبود. آن زمان تکنولوژی تست دی‌ان‌ای نبود و چند تکه استخوان آورده بودند و گفتند پیکر مصطفی جم است زیرا پلاک او کنار استخوان‌ها بوده است. تمام خانواده جمع شدند که خبر را به پدربزرگ بدهند. وقتی شنید از شدت عصبانیت شیشه‌های خانه را با عصا شکست! هنوز باور نمی‌کرد؛ چند دهه به امید بازگشت فرزندش زنده بود. نمی‌توانست بپذیرد این دو تکه استخوان، همان فرزند کوچکش مصطفی است. خیلی زمان می‌خواست تا چنین واقعیتی را بپذیرد. سال‌ها انتظار، او را برای اتفاق دیگری آماده کرده بود، نه دیدن چند تکه استخوان‌هایی که لای یک پارچه سفید پیچیده بودند. یکی دو روز بعد مراسم باشکوهی برای مصطفی برگزار شد. پدر بزرگ در مراسم هیچ نگفت. ناراحت بود. مفهوم زنده ماندنش را از دست داده بود اما نه سخنی گفت نه گریه کرد نه بی‌تابی. مدتی بعد هم دق کرد و تمام شد!

این روایت را بگذارید کنار روایت پدر و مادری که تنها دل‌خوشی‌ و امید زنده ماندنشان، خبری است که شاید از فرزندشان بیاید. صداوسیما اما در برنامه‌ای شرم‌آور، شرم آور و باز شرم‌آور، با وارونه نشان دادن زندگی خانواده شهدا و برای سوءاستفاده از احساسات پاک آنها، پدر و مادر را به استودیوی تلویزیون آورده‌ و جسدی را به دستشان می‌دهد!

واقعا اوف بر شما! اوف بر صداوسیما که دیگر پیش مردم نه عزت دارد، نه ابرو. از یک پیرمرد و پیرزن سو استفاده کردید تا به اهداف خود برسید. نه  سن و سال آن‌ها برایتان مهم بود، نه شرایط روحی آنها و نه شاید شرایط بیماری آنها. تو گویی عمدا می‌خواستند این دو جوری زجر بکشند که به خیال خودشان خوب اشک مخاطب را در بیاورند. اگر اتفاقی برای آنها می‌افتاد می‌گفتند پدر و مادر شهید در شب عاشورا پیش فرزند شهیدشان رفتند!

رضا صائمی، روزنامه‌نگار هم طی یادداشتی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: وقتی بر عواطف خلق چنگ می زنند تا عقاید خود را حقنه کنند، حاصلش اشک گرفتن نیست، شک افکندن در قلب هایست که فارغ از هر ریشه و اندیشه ای، برای شهید وطن حرمت قائلند....این نمایش اما بیش از هر چیز، بی حرمتی به خود شهید بود، به تن شهید....به منزلت و مقامش........حاصل این پروپاگاندا، تبدیل تن شهید به بدن ایدئولوژیک بود تا از رنج دیگران، گنج دکان خود را تامین کنند!....کاسبی از تابوت شهید، عبادت نیست..تابوتی که تمام رنج ها، صبرها و چشم انتظاری های پدر و مادرش را در خود ذخیره دارد...کاش حرمت مادرش را نگه می داشتید....مادری که حریم حرمت شهید است...به قول روزبه بمانی: به هر تابوت خالی که رسیدی بغل کردیش گفتی بسه برگرد....آخه تنها واسه تابوت خالی مگه چند سال میشه مادری کرد؟ 

 

منبع: برترین ها
  • ناشناس ارسالی در

    برید ی برنامه درست کنید که کمتر مسولان ب یسواد حکومت کنندچقدر دوزدی چقدر فقر چقدر غارت

ارسال نظر

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    سایر رسانه ها