|
کدخبر: 163324

بازگشت پرقدرت حامد بهداد به عرصه بازیگری

حامد بهداد پس از تجربه ناموفق «دل» و بازی ضعیفش در این سریال، اکنون در «می‌خواهم زنده بمانم» حضور موثری داشته است.

فرهنگ بازگشت پرقدرت حامد بهداد به عرصه بازیگری

 سریال «می‌خواهم زنده بمانم» با رفتن به سراغ قصه‌ای که در تاریخ معاصر می‌گذرد، توجه مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کرده است. بازی‌های درخشان از امتیاز مهم سریال شهرام شاه حسینی است. در این میان عملکرد حامد بهداد در نقش امیر شایگان بیش از دیگران به چشم آمده است. حامد بهداد پس از تجربه ناموفق «دل» و بازی ضعیفش در این سریال، اکنون در «می‌خواهم زنده بمانم» حضور موثری داشته است.

بیست و یک سال از حضور حرفه‌ای حامد بهداد در سینمای ایران می‌گذرد. از «آخر ِ بازی» و «بوتیک» سال‌ها گذشته. جوان پرشور و عاصی آن زمان حالا اعتبار و سبکی در سینمای ایران را به نام خود رقم زده. بازیگران ِ پس از او مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر حضورش هستند. در این سال‌ها عصیان بهداد درونی شده و ما جلوه‌ تازه‌ای از او را می‌بینیم.

در چنین بزنگاهی امیر شایگان سریال «می‌خواهم زنده بمانم» سر برمی‌آورد. نقشی چند وجهی و سخت که بهداد آن را از آن ِ خود کرده. پس ِآرامش شایگان انگار تمام طوفان‌های نقشهای پیش پنهان شده. امیر شایگان ِ بهداد در روردررویی با نادر سرمد می‌داند که با یک حرکت ظریف نمایشی چطور در جایگاه دامادی نمادین بنشیند و شیطنت کند. چطور با یک حرکت چشم در موقع گلاویز شدن، خشم جوان عاشق ‌پیشه را به سمت خود بکشاند و یا موقع شنیدن مفهوم شرافت برای آنی حقارت در نی‌ نی چشمانش سربرآورد و سریعا خاموشش کند.

رودررویی او با همایون حقی در قسمت ششم بهترین سکانس سریال را رقم زد. شایگان ِبهداد آرام نشسته. سریعا متوجه می‌شود همایون حقی کاراکتری احساساتی است. راه را انتخاب می‌کند: کلید راهیابی به درون مرد ِدر بند قلب است نه مغز. بهداد با همان لحن یکنواخت آرام آرام قصه‌ زندگی امیر شایگان را تعریف می‌کند. مکثهای طلایی او لحن یکنواخت را پریشان می‌کند و بدون اشاره مستقیم به خودسوزی مادر برای ما تصویر می‌سازد. اندوه بازیگر بخشی از جان ما می‌شود. شکل بیرون آوردن عکس مادرش، نوشتنش، حرکت دستش، نگاه‌هایی که می‌خواهند عمق این پرفورمنس را در نگاه همایون حقی با بازی عالی بابک کریمی دریابند و بالاخره آن حرکت خفیف چشمها و بسته شدنشان که رضایت نهایی را می‌گیرند، تجربه‌ سالیان بهداد را در این سکانس به تماشاگر نشان می‌دهد.

 نگاه کنیم به نگاه اندوه‌ بار و همزمان فاتحش وقتی همراه هما با برگه‌ رضایت در راهرو قدم می‌زند. آیا آن حرفها کاملا راست بوده؟ باید منتظر قسمت‌های بعدی بمانیم. بهداد مکانیسم شخصیت پیچیده‌ شایگان را با لحنی یکنواخت و آمرانه و حرکت چشمها و پلکهایش منتقل می‌کند. نیازی ندارد جلوه‌گری کند، چرا که خودش جلوه است. راهنمای ما چشمان اوست. چشمهایی که در تمام این سال‌ها دنبالشان کرده‌‌ایم و بخشی از سرنوشت ما در این دو دهه را برایمان روایت کرده است.

 هادی اعتمادی مجد نوشت: حامدبهداد در معدود مواردش، دست از آن براندوگراییِ دیگر حال بهم زن و برون گراییِ مثلاً آنارشیستی‌اش برداشته. با درک کارکرد بورژوایی چون «امیر شایگان»، به عنوان مهره‌ای متنفذ با لابی قوی که به دام عشق غیرمنتظره‌ای افتاده، فروریختن درونی‌اش را عالی نمود می‌دهد. کسی که معشوقِ صاحبدارش هم فعلاً روی خوشی بهش نشان نمی‌دهد. آدم پیش خودش می‌گوید مردک بی‌شرف شارلاتان دزد ناموس، طفلک بدجور عاشق شده ها! لعنتی خوش اشتها دلش حسابی پیش دختره گیر کرده! بله خب! تناقض غریبی ایجاد شده. موقعیت خاله زنکی، اما با زیرکی پرداخت و هدایت شده درام و بازی درست بهداد زمینه‌ساز این قضاوت همدلانه شده.

بدمصب دل آدم در کمال تنفر مبهمی، میسوزد برای این هیولای در لباس جنتلمن. بهداد خیلی باهوش‌ است و این نکته ریز را گرفته. از جایی به بعد، انگار از آن اقتدار و طلبکارمآبیِ ذاتی شایگان در مقابل هما حقی، با آن ملاحت مهارناپذیر و هنجار گریز سحر دولتشاهی کوتاه آمده. نگاه هایش چه بجا رام شده و لگام میمیک و زبان بدنش را مسلط به‌دست گرفته. اصلاً خاصیت بعضی عشقها، از جمله در همین سریال، یک چنین خروجی بامزه و پیش‌بینی نشده‌ای است. چشم باز می‌کنی و می‌بینی شده آنچه نباید!

بازی بهداد، همه اینها را به منِ بیننده حالی می‌کند.(البته کاری ندارم شایگان قرار است در تحریف نمادین مسخره‌ای، بارِ سواستفاده‌ها و کجروی‌های اوایل انقلاب را یک تنه به دوش بکشد! )

 بهداد به نظرم هنوز فرصت دارد جبران کند اشتباه‌های بازیگر خراب کن و مبتذلی مثل دل یا مارموز را. ضمناً فرضیه قربانی شدن زیر پای نوید محمدزاده به بهانه واگذاری جبری میدان به جوانترها را هم می‌تواند غلفتی پاک کند. با همین طور انتخاب‌ها و نقش ها. به‌ویژه وقتی می‌بینم همین حوالی، نوید محمدزاده در قورباغه به جای متفاوت بودن، تدریس آماتور بودن می‌کند!

او حتی در فیلم بد و کسالت آور گیجگاه هم یک حامد بهداد دیده نشده و جدید رو کرده که در دوره تکرار مکررات اغلب بازیگران با این گستره تولیدات پیش پا افتاده، تلاش مغتنمی است. خلاصه که خداقوت آقای بهداد! با همین فرمان برو جلو برادر!

 

منبع: برترین ها

ارسال نظر

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    سایر رسانه ها