|

کالای فرهنگی از سبد خانوار ایرانی خارج شد

فهرست محتوا

«طبقه متوسط در ایران فشار مضاعفی را نسبت به هم طبقاتی‌های خود در سایر نقاط جهان احساس می‌کند.» این جمله را «علی اصغر سعیدی» استاد دانشگاه تهران در تحلیل رفتار اقتصادی دهک‌های درآمدی می‌گوید. به تعبیر او طبقات پایین و متوسط در کشورهای دیگر تنها به سبب ناتوانی در تأمین نیازهای خوراکی خود درگیر می‌شوند اما زجری که طبقه متوسط ایرانی پس‌از مواجهه با چالش‌های اقتصادی تحمل می‌کند برآورده نشدن نیازهای فرهنگی و بحران هویتی است که به تبع آن ایجاد می‌شود.

گسترش نیوز: سعیدی ضمن تحلیل تغییرات سبک زندگی و سبد خانوار ایرانیان از منظر جامعه‌شناسی اقتصادی، فقدان حوزه عمومی برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و محدودیت در دسترسی به اطلاعات رسمی را دو عاملی می‌داند که شهروندان ایرانی را به سوی انتخاب‌های اقتصادی غیرعقلانی سوق داده است.

در این گفت‌وگو می‌خواهیم تأثیر تحولات اقتصادی بر سبک زندگی و انتخاب‌های اقتصادی مردم را از شما بشنویم. برای پاسخ به آن با این پرسش آغاز کنیم که در یک دهه گذشته چه عوامل و شاخصه‌های اقتصادی بیشترین تحولات اجتماعی را ایجاد کرده‌اند؟

در بیشتر موارد یک رابطه دوطرفه میان امر اجتماعی و اقتصاد وجود دارد. برای پاسخ به این پرسش لازم است قدری به تاریخ و زمان آغاز تحولات در کشور بپردازیم. جامعه ایرانی بعد از جنگ ورود به عصر جهانی شدن را تجربه کرد. در عرصه جهانی هم تحولات از ۱۹۸۰ میلادی به‌ویژه با سقوط شوروی و جامعه سوسیالیستی به‌وجود آمد که البته بیش از همه بایستی به تحولات فناوری توجه کرد. فناوری‌ها مکان و زمان را به هم نزدیک کرده‌اند. می‌توان گفت چتر عمومی که زمینه ایجاد تحولات اقتصادی را به‌وجود آورده، پدیده جهانی شدن است. مورد دوم در بررسی عامل تحولات، پدیده مصرفی شدن است که می‌توان اسم‌های دیگری هم روی آن گذاشت. منظور از این مفهوم یعنی جامعه‌ای که جهان بینی آن مصرف کردن است و افراد از مصرف کردن هویت می‌گیرند. این مفهوم قابل جابه‌جایی با مفهوم دیگری است که به آن جامعه فراغتی می‌گوییم. یعنی جامعه‌ای که افراد پول و زمان بیشتری دارند و زمان آنها آزادتر است یعنی افراد از فراغت‌هایشان هویت می‌گیرند. مثلاً کسی گردشگر فرهنگی است یا کتاب می‌خواند یا به کنسرت می‌رود. اینها به فرد هویت می‌دهند.

این مفهوم با مفهومی که به آن جامعه ریسکی می‌گویند هم قابل تغییر است یعنی جامعه‌ای که امکان فرآوری آدم‌ها را زیاد می‌کند و انسان‌ها را به سبب اطلاعاتی که از این طریق دریافت می‌کنند، بازتابی‌تر می‌کند. با این توضیح که انسان‌ها گمان می‌کنند اختیار بیشتری در دست دارند که سرنوشت خود یا شرایط زندگی خود را بسازند. نکته مهمی که باید برای تحلیل تحولات جامعه در نظر گرفته شود. در گذشته افراد صاحب یک هویت بودند اما امروزه هم هویت فردی و هم هویت جهانی دارند و شما که روزنامه نگار هستید می‌بینید که هر روز مهم‌ترین اخبار، اخباری است که در یک جامعه دیگر به وجود آمده است.

پس ممکن است خبری که در ایتالیا رخ داده باشد از خبری که از نزدیک و اطراف ما رخ می‌دهد مهم‌تر باشد ولی در گذشته چنین چیزی نبود. این را بایست با زمینه جهانی شدن در نظر گرفت. علاوه بر این؛ جامعه ایرانی بسرعت به‌سمت جامعه مصرفی پیش رفته که در آن افراد بیشتر هویت خود را از سبک زندگی‌های مختلف می‌گیرند. این سبک زندگی‌ها دارای یک ویژگی منحصر به فرد است که از طریق مصرف، چه فرهنگی و چه غیرفرهنگی به افراد هویت می‌دهد. کشف این عامل در کنش‌های اقتصادی آنها بسیار تأثیرگذار است، یعنی سبک زندگی هویت‌بخش. اینجا هویت‌بخشی یک انتخاب است که ممکن است عقلانی یا غیرعقلانی باشد.

‌با این توضیحات انتخاب‌های اقتصادی جامعه ایرانی در کدام دسته قرار می‌گیرد؟ عقلانی یا غیرعقلانی؟

من معتقدم جامعه ایران در انتخاب‌های خود بیشتر انتخاب عقلانی و هدفمند می‌کند. این نوع انتخاب عقلانی را باید در سطوح مختلف نگاه کرد. به‌عنوان مثال انتخاب‌های مردم همچون درخواست گرفتن یارانه، خرید موبایل و ماشین یا ورود به بازار ارز را می‌توان اینگونه تعبیر کرد که این مردم انتخاب‌های عقلانی‌تری نسبت به گذشته می‌کنند و این مهم لزوماً به معنای اقتصادی‌تر شدن مردم نیست.

مردم می‌خواهند انتخاب کنند و این انتخاب متعلق به انسان ایرانی است که وارد جامعه مصرفی، یا فراغتی شده که ویژگی اصلی آن انسان انتخاب‌گر است. در واقع شرایط جهانی شدن انسان‌ها را بسیار انتخاب گر کرده و به‌دنبال سلیقه و به‌سمت جامعه‌ای که کثرت‌گرا و به فکر تغییر انتخاب خود است، سوق می‌دهد. اصولاً این نوع مصرف‌کننده در جامعه مصرفی متولد می‌شود. در رابطه با جامعه ایرانی هم می‌توان گفت ایرانی‌ها خیلی انتخاب‌های خود را تغییر می‌دهند. از نوع انتخاب هایشان برای دسترسی به برنامه‌های موبایل و وسایل زندگی پیداست. ضمن اینکه از این انتخاب‌ها هویت می‌گیرند، تشخّص خود را نشان می‌دهند و بر انتخاب خود صحه می‌گذارند. از این جهات این جامعه با جامعه جهانی تفاوت زیادی ندارد. تنها تفاوت ایران با جوامع توسعه یافته و دموکراتیک این است که نوعی تأخر در افراد وجود دارد زمانی که دست به انتخاب می‌زنند اما هنوز نگران پیامدهای انتخاب خود نیستند. مثلاً در غرب اگر ببینند بازار نرخ ارز تغییر می‌کند افراد دست به انتخاب می‌زنند و نگران انتخاب خود هستند.

این حساسیت و نگرانی نسبت به کنش چگونه در شهروندان جوامع غربی ایجاد شده است؟

این نگرانی بیشتر از طریق حوزه عمومی تولید می‌شود چون حوزه عمومی قوی‌تری در غرب وجود دارد که از طریق رسانه‌ها رفتارهای پرخطر افراد منتشر می‌شود، همه آن را می‌شنوند و درباره آن بحث می‌کنند اما در جامعه ایرانی درباره عواقب کنش‌ها صحبت نمی‌شود. مثلاً همین پدیده ورود مردم به بازار ارز اگر در غرب اتفاق می‌افتاد موضوع عمومی برای بحث سالیان سال بود. آنها هنوز هم در مورد رکود سال ۱۹۲۹، سقوط بازارها در سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ و خصوصی سازی‌های دوره مارگارت تاچر صحبت می‌کنند. حسن این قبیل گفت‌وگوها در حوزه عمومی این است که افراد را نسبت به رفتارهای آینده خود دغدغه‌مند و نگران می‌کند. این حساسیت در ایران کمتر وجود دارد و افراد بدون نگرانی دست به کنش می‌زنند.

‌یعنی علت این موضوع محدود بودن حوزه عمومی در ایران است؟

بله، حوزه عمومی خیلی تأثیر دارد. یکی از دلایلی که افراد در ایران دست به‌کنش‌های پرخطر می‌زنند مثل مصرف مواد مخدر و روابط جنسی پرخطر فقدان حوزه عمومی است، افراد کنش‌های خود را مطرح نکرده و در تجربه یکدیگر سهیم نشده‌اند و تجربه خود را بازگو نکرده‌اند، این افراد نه نسبت به حوزه‌های خطر آینده دغدغه‌مند هستند و نه نگران کنش‌هایی که در آینده می‌خواهند انجام دهند.

پس در این دنیای پر خطر چه راهکاری برای جامعه ایرانی وجود دارد؟

«آنتونی گیدنز» جامعه شناس معاصر بریتانیایی می‌گوید نمی‌توان جلوی آزادی مردم را گرفت چراکه مردم دائماً کثرت خواه و تنوع طلب هستند. به اعتقاد او تنها راه این است که از طریق حوزه عمومی خود افراد متوجه شوند که چه کاری را انجام دهند یا انجام ندهند. مثلاً در مورد رفع اعتیاد افراد جمع می‌شوند و تجربه خود را در ترک اعتیاد می‌گویند. این یک حوزه عمومی محدود است. حالا شما در نظر بگیرید که تمام آسیب‌ها و مشکلات در حوزه عمومی مطرح شود. رسانه‌ها هم وظیفه دارند نسبت به‌خطرات انواع کنش‌ها با مردم صحبت کنند هر‌چند که این اقدامات لزوماً جلوی کنش‌های افراد را نمی‌گیرد اما آنها را ترغیب می‌کند کنش‌هایی انجام دهند که با نگرانی توأم است.

این یعنی انتخاب‌های عقلانی جامعه ایرانی تحت تأثیر فقدان حوزه عمومی نتایج غیرعقلانی به بار می‌آورد؟

یک پدیده را در کنار انتخاب عقلانی باید در نظر بگیریم و آن گردش اطلاعات است. ما دو منبع اطلاعات، یکی منبع اطلاعات رسمی و دیگری منبع اطلاعات غیر رسمی داریم. در تحولات اقتصادی کشور جریان اطلاعات رسمی به خاطر برقراری ثبات از سوی دولت‌ها یا نهادهای اطلاعاتی قطع می‌شود. به‌عنوان مثال برخی از نهادها ممکن است یک بخشنامه صادر کنند که رسانه‌ها و وب‌سایت‌ها نرخ دلار یا طلا را اعلام نکنند، این اقدام را برای ثبات بازارانجام می‌دهند در حالی که پیامد‌های بی‌شماری دارد، مردم به اطلاعات نیاز دارند و این اطلاعات در جریان است و با قطع اطلاع‌رسانی منابع رسمی افراد به منابع غیر رسمی رجوع می‌کنند. در این بین فناوری‌های مختلف امکان دریافت اطلاعات را می‌دهد و می‌شود گفت ترکیبی از شبکه‌های اجتماعی و روابط مجازی شکل می‌گیرد و جریان اطلاعات سریع‌تر می‌شود. در همین مورد فرد می‌خواهد انتخاب عقلانی کند، می‌خواهد بداند روی چه کالایی باید سرمایه‌گذاری کند و به اطلاعات احتیاج دارد. او ناگزیر است به منابع غیررسمی رجوع کند. این موضوع به یک پدیده عجیب و باور نکردنی تبدیل شده است. برای مثال مطلع شدم یک وانت پر از صندوق‌های نسوز به خانه‌های مختلفی که سفارش داده بودند، تحویل داده می‌شد. در حالی که قبلاً صندوق نسوز را فقط در شرکت‌ها می‌دیدید یا مثلاً تغییراتی که مردم در ساخت خانه‌هایشان ایجاد کردند و درهای ضد سرقت خریدند نشان دهنده این است که مردم چطور به این بازارها هجوم برده و کالاهای ارزشمند را در خانه‌های خود نگهداری می‌کنند.

گردش اطلاعات در گذشته از طریق شبکه روابط ضعیف دوستان صورت می‌گرفت و هر اندازه حفره‌های ساختاری در این روابط بیشتر باشد یعنی فردی باشد که من را به شبکه دوستم وصل کند و فرد دیگری من را به شبکه دوست دوستم وصل کند، اطلاعات من بیشتر می‌شود و می‌توانم از آن طریق این اطلاعات را بگیرم. حالا شبکه‌های مجازی این امکان را به وجود آورده‌اند که حفره‌های ساختاری بیشتری تولید شود و شبکه‌های کوچک به هم وصل شوند. به کمک پیام‌رسان‌ها اطلاعات وسیعی جابه جا می‌شود و شبکه را به وجود می‌آورند. گردش اطلاعات در این تحولات جریان خیلی شدید و با سرعتی را دارد‌.

‌ پس علاوه بر فقدان حوزه عمومی، محدودیت‌های اطلاعاتی هم مانع تحقق کنش‌های عقلانی جامعه ایرانی می‌شود؟

بله دقیقاً همین‌طور است.

با توجه به‌شرایط موجود راهکاری برای جریان اطلاعات رسمی هم می‌تواند وجود داشته باشد؟

بله، نخستین پیشنهاد این است که دولت منابع رسمی خود را فعال‌تر کند. مسئله‌ای که «آنتونی گیدنز» آن را در مثال دیگری به‌عنوان تشویش اذهان عمومی به‌کار می‌برد و می‌گوید دولت‌ها همیشه در این شرایط بر سر دو راهی هستند. اگر اطلاعات بیشتری را از طریق منابع رسمی منتشر کنند به بی‌ثباتی دامن می‌زنند و اگر این اطلاعات را منتشر نکنند ممکن است بعد از اینکه اتفاقات رخ داد مردم به دولت اعتراض کنند که چرا اینها را به ما نگفتید و اعتماد آنها به مجاری رسمی کم شود.‌ بنابراین تصمیم سختی است. به نظر من سیاستی که اینجا مطرح می‌شود این است که دولت باید از طریق حوزه عمومی و استفاده از متخصصان مختلف بخشی از حقیقت را منتشر کند یعنی تعادلی باشد بین اینکه جامعه بیش از حد بی‌ثبات نشود، در این شرایط باید حداقل بخشی از منابع اطلاعاتی رسمی خود را آزاد بگذارد و اطلاعات را منتشر کند. مثلاً همین روزنامه ایران باید یکی از همین مجاری باشد که اطلاعات را منتشر کند.

در این موارد بایستی دولت تعادلی داشته باشد که در بعضی موارد انجام می‌شود و در بسیاری از موارد انجام نمی‌شود و این برای خود دولت پیامد خواهد داشت یعنی مردم کمتر به منابع رسمی اعتماد می‌کنند و به‌سمت منابعی می‌روند که وجود دارد یا مثلاً از ماهواره‌های دیگر استفاده می‌کنند یا از فناوری‌های جدید استفاده می‌کنند. یکی از راه‌های دیگر این است که مسئله را تا یک مدتی به خاطر ثبات مسکوت بگذارند اما بلافاصله از طریق حوزه عمومی و رسانه‌ها مسئله را به بحث بگذارند و اجازه ندهند به فراموشی برود. برای جلوگیری از تکرار رفتارهای اشتباه در آینده باید چرایی آن مشخص شود. در حالی که در جامعه ما اصولاً حوادث به فراموشی سپرده می‌شوند و نمونه‌های بسیاری برایش وجود دارد مانند پلاسکو. در واقع منظور من این است که اگر دولت نمی‌تواند این جریان اطلاعات رسمی را ایجاد کند بعد از آن باید اشتباه خود را جبران کند. اکنون آگاهی مردم زیاد شده است نمی‌توان جلوی مردم را گرفت و آنها از مجاری دیگر این اطلاعات را به‌دست می‌آورند و چون اطلاعات را از منابع غیر رسمی می‌گیرند، ممکن است اطلاعات نادرست به‌دست آورند و امکان اینکه انتخاب عقلانی‌شان غیرعقلانی شود، بیشتر می‌شود.

‌یعنی می‌توان گفت در چند سال اخیر که درگیر بحران‌های اقتصادی بودیم اگر مردم به اطلاعات نسبتاً شفاف و دقیق دسترسی داشتند، ما با بحران‌های کم‌تر و انتخاب‌های نسبتاً عقلانی تری مواجه می‌شدیم؟

بله، در همه جای دنیا وقتی کسی می‌خواهد وارد بازار سهام شود هر روز Financial times را می‌خواند که گزارشات خوبی از آن شرکت‌ها در اختیار مردم قرار می‌دهد. در واقع هر رسانه‌ای که واقعیت‌ها را منتشر می‌کند و درگیر سانسور نیست مردم به آن مراجعه می‌کنند. اما در ایران مردم اطلاعات را دهان به دهان از دوستان خود که تجربه‌ای در بازار سهام دارند، کسب می‌کنند. تبعات این نوع از تصمیم‌گیری و کسب اطلاعات اشتباه، کل جامعه را در برمی گیرد. در زمانی که کالا‌ها کوپنی بود هم مردم از همین روش‌های غیر رسمی برای کسب اطلاعات استفاده می‌کردند مثلاً کسی به فامیل‌های خود زنگ می‌زد که مثلاً مرغ فروش سر خیابان مرغ بدون کوپن می‌دهد و همه اعتماد می‌کردند و آنجا می‌رفتند و مرغ فروش این خبر را نقض می‌کند. اطلاعات غیر رسمی ظریف است و فرد می‌تواند از آن پاداش بگیرد یا نگیرد در حالی که اگر فرد به اخبار رسمی اعتماد کند، فقط پاداش می‌گیرد، کنش‌های غیرعقلانی را انجام نمی‌دهد و تأثیر این اقدام بسیار بالاتر از تغییر در سیاست‌های انرژی است.

با به وجود آمدن بحران‌های اقتصادی، جامعه درگیر یک سری ابعاد و تبعات اجتماعی مانند رشد رقابت‌جویی یا کم رنگ شدن دگر خواهی می‌شود. جامعه ما در بحران‌های اقتصادی که پشت سر گذاشت، چه آسیب‌هایی دید؟

در جامعه مصرفی هر نوع محدودیتی که برای افراد پیش بیاید یک نوع فقر و سختی محسوب می‌شود چون افراد هویتشان را از مصرف می‌گیرند. بیشترین گروه‌های جامعه ایرانی طبقات متوسط هستند. اگر با تحلیل اقتصادی هم نگاه کنید یک هم‌پوشانی در کنش‌های اقتصادی_اجتماعی طبقات سوم تا دهک هشتم وجود دارد. دو طبقه رفتارهای کاملاً متفاوتی از این ۶ دهک دارند. طبقه اول و دوم به لحاظ فقرشان کنش‌های بشدت متفاوتی دارند. دو طبقه بالای درآمدی هم از نوعی مصرف برخوردارند که نمی‌شود آن را تقلید کرد، مثلاً فردی که پورشه سوار می‌شود، نمی‌توان رفتار او را تقلید کرد اما رفتارهای اقتصادی طبقه متوسط از هم قابل تقلید است.

مثلاً ماشین‌هایی که سوار می‌شوند را می‌توان تا حدی خرید. نوع سفرهای آنها را می‌شود تقلید کرد فرضاً کسی که شمال یا ترکیه می‌رود را شاید بتوان تقلید کرد اما کسی که در سال چند سفر به اروپا و امریکا دارد تقلید کردن آن خیلی سخت است‌. بنابراین ارزش‌های دو طبقه بالا منتشر می‌شود ولی کنش‌های آنها قابل تقلید نیست. اما می‌شود گفت جامعه ایران یک طبقه متوسط فرهنگی را تولید کرده است. تبعاتی که وضعیت اقتصادی کنونی دارد این است که این طبقه سرمایه فرهنگی بالایی دارد ولی از این جهت سختی می‌کشد و سرکوب می‌شود که نمی‌تواند سرمایه اجتماعی خود را به سرمایه اقتصادی تبدیل کند و دوم اینکه نمی‌تواند سرمایه اجتماعی خود را تجربه و بازتولید کند. به‌طور مثال وقتی فردی به کتاب خواندن علاقه دارد، با افزایش نرخ کاغذ نمی‌تواند کتاب بخرد. این طبقه به‌دلیل اینکه منابع اقتصادی‌شان تحلیل رفته است، نمی‌تواند انتخاب‌های خود را انجام دهد. اینکه گفتم این مردم کثرت خواه و تنوع طلب شدند منظور طبقه متوسط است که نیاز بیشتری به منابع اقتصادی دارد و در شرایط تورم و تحریم اقتصادی امکان‌پذیر نیست.

قدری بیشتر به طبقه متوسط بپردازیم. سبد خانوار این گروه در بحران‌های اقتصادی دچار چه تغییراتی می‌شود؟

وضعیت طبقه متوسط را از روی هزینه خانوار می‌توانید ببینید. باید نسبت هزینه‌های خوراکی آنها با هزینه‌های غیرخوراکیشان بررسی و تغییرات آن مشخص شود. تغییر این نسبت در طبقه متوسط در اوایل دولت آقای احمدی‌نژاد آغاز و با افزایش تورم یعنی در دوره دوم دولت ایشان ادامه پیدا کرد. در گذشته اگر از اقتصاددانان می‌خواستید که دهک‌ها را براساس نسبت هزینه‌های خوراکی و غیرخوراکی‌شان تحلیل کنند، می‌گفتند دهک‌های پایین درآمدی هزینه‌های خوراکی‌شان بیشتر از هزینه‌های غیرخوراکی است و هرچه به سمت بالاتر می‌رویم هزینه غیرخوراکی آنها بیشتر می‌شود. این را ضریب انگل می‌گفتند.

اما ما در ایران پس از انقلاب به‌تدریج و به‌ویژه بعد از جنگ با پدیده‌ای روبه رو شدیم که به‌سبب وجود همین طبقه متوسط ایجاد شد که فرد با هدف افزایش سرمایه فرهنگی خود از شکمش یعنی هزینه‌های خوراک کم می‌کند و بر هزینه‌های غیرخوراکی مثل آموزش، اوقات فراغت، سلامت و کالاهای فرهنگی می‌افزاید. مصداق آن را می‌توان در رفتار برخی خانواده‌های تحت پوشش کمیته امداد دید که تمایل داشتند فرزندان خود را به دانشگاه ولو دانشگاه آزاد بفرستند. برای پاسخ به این تقاضا در کمیته امداد خدماتی درست شد تا به کسانی که می‌خواهند دانشگاه آزاد بروند وام تحصیلی دانشگاه آزاد پرداخت شود.

این اتفاق از کی افتاد؟

این رفتار بعد از جنگ پررنگ‌تر شد. در حقیقت گروه‌های بیشتری به این حقیقت دست یافته‌اند که هزینه‌های غیر خوراکی به‌ویژه آموزش می‌تواند موقعیت اجتماعی‌شان را بهبود بدهد لذا روی فرزندانشان سرمایه‌گذاری می‌کنند.

این تغییرات را می‌توان نشانه رشد جامعه ایرانی دانست؟

بله، این‌ها نشان دهنده برآمدن یک طبقه متوسط فرهنگی است که از طریق سرمایه گذاری‌های مختلف بواسطه شکل‌گیری فرهنگسراها ایجاد شد. در گذشته رابطه‌ای بین نوع فراغت و رفتار فرهنگی افراد با جایگاه اقتصادی_اجتماعی‌شان به‌ویژه جایگاه اقتصادی وجود داشت. یعنی خانواده‌هایی که ثروتمند بودند بچه‌هایشان را به کلاس پیانو می‌فرستادند نه کسی که از طبقه کارگر بود در حالی که بعد از سیاست‌های فر هنگی مثل ایجاد فرهنگسرا در اغلب محلات و مناطق این فرصت ایجاد ‌شد که یک کودک ساکن در میدان بهمن به فرهنگسرای بهمن برود و موسیقی یاد بگیرد. من در جنوب شهر به خانه‌هایی رفتم که پیانو داشتند. این‌ها نشان می‌دهد که طبقه فرهنگی‌ای به‌وجود آمده است. این طبقه متوسط به این معناست که به گروه پایین درآمدی تعلق دارد اما سرمایه فرهنگی آن بالاست.

این گروه در شرایط تورمی فعلی بیشتر از سایر دهک‌ها و گروه‌ها در فشار است برای اینکه نمی‌تواند نیازهای فرهنگی خود را که متنوع هم هست تکرار کند. یعنی فرد متعلق به این طبقه نیازهای فرهنگی دارد اما ناگزیر است بیشتر هزینه‌های خوراکی انجام دهد در واقع نیازهای خوراکی به حدی تنزل پیدا کرده که نمی‌تواند از آن کم و صرف تحصیل فرزندش کند. این موضوع را از زاویه دیگر هم می‌توان تحلیل کرد. به‌نظر می‌رسد یکی از دلایل تمایل مردم به‌گرفتن یارانه این است که به کمک آن بخشی از درآمدهای خوراک خانوار طبقه متوسط تأمین شود و خانواده، بخشی از درآمد خود را صرف هزینه فرهنگی کند. آنچه در این مقطع باید تحلیل شود این است که خانوارها تا چه اندازه در تأمین سرمایه‌گذاری فرهنگی خود تحت فشار هستند. نباید آنها را تنها با فشار در هزینه‌های خوراکی تحلیل کرد چراکه اکنون طبقه متوسط در تأمین هزینه‌های خوراکی و غیرخوراکیش با مشکل مواجه است. در سایر کشورها خانواده‌های طبقات پایین در بحران‌های اقتصادی فقط از جهت تأمین هزینه‌های خوراکی تحت فشار قرار می‌گیرند که باید آن را کم کنند. اما خانواده ایرانی فشار دیگری را تحمل می‌کند که باید هزینه رفتارها و سرمایه‌گذاری‌های فرهنگی خود را هم محدود کند. در واقع یک فشار مضاعف به خانواده‌ها وارد می‌شود.

این بحران‌ها و محدود شدن انتخاب‌ها منجر به تغییر سبک زندگی هم شده است؟

بله وقتی از سرمایه‌گذاری فرهنگی صحبت می‌کنیم این نیست که بگوییم فرد روزی یک کتاب می‌خوانده است اکنون دیگر کتاب نمی‌خواند بلکه در اینجا فرد با بحران هویت روبه‌رو می‌شود چون هویت خود را از رفتارهای فرهنگی می‌گیرد و زمانی که نتواند نیازهای فرهنگی خود را تأمین کند ما با فردی روبه‌رو هستیم که فشار زیادی را متحمل می‌شود و این به نوعی سرکوب طبقه متوسط در ایران است. فرهنگ چیزی است که فرد نمی‌تواند آن را کنار بگذارد و به آن نیاز دارد. به‌عبارتی مجبور است در بازارها و پاساژها پاساژگردی کند و خرید خود را با تماشا انجام دهد و این برای طبقه متوسط خیلی سخت است.

‌راهکاری برای ارائه به دولت‌ها و سیاستگذارها و حتی خود مردم وجود دارد که بتوانند قدری از این رنج را کم کند؟

باید در این موارد راهکارهایی را به فرد نشان داد که چطور می‌تواند سرمایه فرهنگی و اجتماعی خود را تبدیل به سرمایه اقتصادی کند. البته درحال‌حاضر مردم راهکارهایی پیدا می‌کنند مثلاً مهاجرت یکی از این راهکارهاست که مردم دست به انتخاب آن زده‌اند. وقتی سرمایه‌گذاری فرهنگی انجام می‌دهید مثل سرمایه‌گذاری در تحصیل، وقتی در دوره‌ای می‌بینید این سرمایه گذاری‌های فرهنگی بازده اقتصادی ندارد آن را متوقف می‌کنید. در این رابطه ما با این پرسش مواجه می‌شویم چرا هنوز سرمایه‌گذاری آموزشی وجود دارد و نرخ آن پایین نیامده است؟ شاید بتوان گفت یکی از دلایل آن امید داشتن به آینده است و دلیل دیگر امید به اینکه فرد سرمایه فرهنگی خود را در یک جامعه دیگری تبدیل به سرمایه اقتصادی کند. فرار مغزها به این دلیل است. مهاجرت نخستین و راحت‌ترین راهکار است اما تشکیل دوره‌های آموزشی مختلف در حوزه کارآفرینی که اتفاقاً مورد استقبال هم واقع می‌شود یکی از راهکارهایی است که می‌خواهد طبقه متوسط با سرعت بیشتری سرمایه فرهنگی را به اقتصادی تبدیل کند.

برش سختی در طبقات متوسط

در جامعه مصرفی هر نوع محدودیتی که برای افراد پیش بیاید یک نوع فقر و سختی محسوب می‌شود چون افراد هویتشان را از مصرف می‌گیرند. در جامعه ایران یک طبقه متوسط فرهنگی ایجاد شده است و تبعاتی که وضعیت اقتصادی کنونی دارد این است که این طبقه سرمایه فرهنگی بالایی دارد ولی از این جهت سختی می‌کشد و سرکوب می‌شود که نمی‌تواند سرمایه اجتماعی خود را به سرمایه اقتصادی تبدیل کند و دوم اینکه نمی‌تواند سرمایه اجتماعی خود را تجربه و بازتولید کند.طبقه متوسط فرهنگی با هدف افزایش سرمایه فرهنگی خود، از شکمش یعنی هزینه‌های خوراک کم می‌کند و بر هزینه‌های غیرخوراکی مثل آموزش، اوقات فراغت، سلامت و کالاهای فرهنگی می‌افزاید.

در سایر کشورها خانواده‌های طبقات پایین در بحران‌های اقتصادی فقط از جهت تأمین هزینه‌های خوراکی تحت فشار قرار می‌گیرند که باید آن را کم کنند.اما خانواده ایرانی فشار دیگری را تحمل می‌کند که باید هزینه رفتارها و سرمایه‌گذاری‌های فرهنگی خود را هم محدود کند. در واقع یک فشار‌مضاعف به خانواده‌ها وارد می‌شود.

کالای فرهنگی از سبد خانوار ایرانی خارج شد
کد خبر: ۷۱۴۲۹
۱۲ آبان ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۵
ارسال نظر

آخرین اخبار