خصوصیسازی یا نابود کردن فرهنگ صنعتی
مهدی اسحاقیان
دردهه ۷۰ این خبرها دهان به دهان میگشت که مدیران ارشد دولت پس از ناکامی برنامههای اول و دوم در زمینه خصوصیسازی از برخی مالکانی که شرکتهایشان مصادره شده بود، دعوت به عمل آوردهاند تا شرکتهایشان را دوباره در اختیار بگیرند اما آنها یا این پیشنهاد را رد یا برای فعال شدن در زمینه تخصصشان شرایطی را اعلام کردهاند. عمده دلیل مخالفان این بوده که ساختار سازمانی شرکتهایشان بهنوعی تغییر کرده و در اثر آن هزینههای سربار به میزانی افزایش یافته که درعمل فعالیت این شرکتها را غیراقتصادی کرده است؛ مگر اینکه دولت پس از بازسازی و تعدیل سازمانی آن را دوباره واگذار کند. در آن سالها این شرایط زیادهخواهی این افراد تعبیر شده بود؛ مالکان خودروسازی ایران ناسیونال (ایران خودرو) و کفش ملی ازجمله این مدیران بودند. گروهی از مالکان نیز با مخالفت با بازگرداندن شرکتهایشان اعلام کردند اگر دولت به آنها اجازه دهد در زمینه تخصصشان اما با شرایط کار شرکتهای دولتی فعالیت کنند، حاضر به فعالیت در بازار کار در ایران خواهند بود. بهعنوان مثال یک شرکت ساخت جرثقیل بعدها بهعنوان یکی از نمونههای موفق رقیب شرکت دولتی مطرح شد. فراتر از درستی و نادرستی خبرهایی که نقل قول میشد توجه اصلی به این مسئله بود که ساختار سازمانی شرکتهای مصادره شده به حدی متورم شده بود که نهتنها هزینه سربار تولید را افزایش میداد و قادر به رقابت در بازار نبود بلکه صاحبانشان هزینههای مادی و معنوی اصلاح ساختار را از قدرت خود خارج میدیدند. متاسفانه مدیران دولتی به این مسئله توجهی نکردند و در ادامه آن سالها همچنان بنگاههای اقتصادی را به شیوه نهادهای اجتماعی غیراقتصادی و با توجیههای امنیتی اداره میکنند. علاوه براین دولتمردان با شیوههای سیاسی و خارج از رقابت در واگذاری شرکتها، این بنگاهها را تنها با لحاظ میزان ارزش ساختمان و تجهیزات و آن هم به ثمن بخس به افرادی واگذار کردند که هیچ تجربهای در حوزه کار صنعتی نداشتند. نمونههای بسیار در این زمینه میتوان مثال زد؛ دو مجموعه بزرگ «ماشینسازی اراک» و «آذر آب» که سال گذشته حوادث کارگری آن منجر به دخالت دولت شد، ازجمله این واگذاریهاست. در دهه ۷۰ که بهعنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات از این واحد بزرگ صنعتی بازدید میکردم، شاهد فعالیت شبانهروزی آن بودم. این مجموعه دارای یک مدیر کارآمد بود که همپای نیروهایش دائم در این واحد حضور داشت و هنوز از «مدیران پروازی» خبری نبود. تجربه موفقیت مدیر و مالک شرکت جرثقیل که با سرمایه جدید توانست بازار را از شرکت مصادرهای پیشیناش هم بگیرد نیز درس گرانبهایی است که از سوی مدیران و حتی رسانهها پنهان ماند یا خبرش آنگونه که باید پوشش داده نشد. این دو درس این را به نگارنده آموخت که اگر انتخاب مدیر براساس اهلیت و فرهنگ سازمانی زمینه مورد نظر انجام شود وی چه در رأس یک شرکت دولتی قرار گیرد و چه خصوصی موقعیت آن بنگاه بسیار متفاوت خواهد بود. مسئله دیگری که باید در خصوصیسازی رعایت میشد، ضرورت تغییر روش در سیاستهای بازرگانی برای ایجاد رقابت حداقل میان تولیدکنندگان داخلی بود که متاسفانه با ادامه فعالیت شرکتهای موازی دولتی و ایجاد انحصار و مزایای غیر اقتصادی برای آنها لحاظ نشد و درعمل سیاستهای خصوصیسازی را با شکست روبهرو کرد. بهتازگی عباس آخوندی در نقدی به سیاستهای واگذاری در دولت دهم یادآور شد در حالی که از ابتدای اجرای سیاست خصوصیسازی تا سال ۱۳۸۶ تنها یکمیلیارد دلار از سرمایههای صنعتی کشور واگذارشده بود، در مدت دو سال ۹۹میلیارد دلار این سرمایهها واگذار شد. اغلب این واگذاریها در قالب رد دیون به نهادهای عمومی یا وابسته انجام یا به افراد یا نهادهای نااهل واگذار شد. وی واگذاری شرکت مخابرات را بهعنوان مثال مطرح میکند و آن را هم از نظر شیوه واگذاری و هم از نظر اهلیت زیر سوال میبرد. آخوندی میگوید درسالی که عضو شورای رقابت بودم، درحالی که برگزاری جلسهای برای واگذاری مخابرات اطلاع عمومی داده نشد یکشبه با حذف دیگر شرکتکنندگان در مزایده به بهانه نداشتن اهلیت، این شرکت را با نرخ غیررقابتی به یک نهاد خاص واگذار کردند. آخوندی که در بیستوپنجمین همایش سازمانهای دریایی سخنرانی میکرد، بر ضرورت ایجاد فرصت رقابت در فعالیتهای اقتصادی در کشور تاکید کرد و گفت «سنگاپور را بهعنوان بهشت فعالیتهای خصوصی میدانند اما مگر شرکت PSA که یک شرک کشتیرانی است صددرصد دولتی نیست؟ آنچه سنگاپور را بهعنوان محیطی که بخش خصوصی میتواند در آن فعالیت کند، مطرح میکند رعایت اصل رقابت است. ما این دو موضوع (مدیریت رفاقت) را دور زدهایم آن وقت میگوییم خصوصیسازی یعنی اموال دولت را بفروشیم.» تعطیلی نشانهایتجاری مانند «ارج» و «آزمایش» در مسیر طیشده خصوصیسازی در ایران هشداری در این زمینه بود که گوش شنوایی نیافت. گویی شیوه خصوصیسازی در ایران تنها به تاراج سرمایههای مادی شرکتها محدود نشده بلکه فرهنگ سازمانی نیم قرن گذشته نیز به یغما رفته است.
ارسال نظر