چرا آموزش و پرورش خواب کودکان را قربانی کرد؟
در اقدامی شتابزده و بیسابقه، وزارت آموزش و پرورش بدون اعلام قبلی، آغاز فعالیت مدارس را به ساعت ۶ صبح موکول کرد؛ تصمیمی که در پوشش صرفهجویی انرژی گرفته شده اما عملاً بار بحران ناکارآمدی زیرساختها را بر دوش دانشآموزان و خانوادهها انداخته است.

وزارت آموزش و پرورش با اعلامی ناگهانی، ساعت کار مدارس را به ساعت ۶ صبح منتقل کرد. حرکتی که بیش از آنکه نشانه مدیریت هوشمندانه باشد، شبیه یک تصمیم شتابزده و نمایشی است.
این تصمیم، گویی قماری است با سلامت روان و جسم دانشآموزان ؛ کودکانی که هنوز از خواب طبیعیشان بیدار نشدهاند، حالا باید زیربار خستگی و خوابآلودگی، فرایند یادگیری سنگینی را تحمل کنند. گویی نقطه شروع آموزش، از ضربه زدن به ریتم طبیعی بدن کودکان است!
آیا این یک راهکار است یا تنها فرار از مسئولیت؟
این حرکت یا نشانهای از عدم توانایی مدیریت در حل بحران انرژی است و یا نوعی اعتراف خاموش به فروپاشی زیرساختهای انرژی کشور . وقتی نمیتوانیم برق را مدیریت کنیم، آیا منصفانه است هزینه این ناتوانی را از دانشآموزان و خانوادهها بگیریم ؟
اگر این را "تدبیر" بنامیم، باید پذیرفت که در فرهنگ برخی مدیران، "حل مسئله" معنایش شده است "انتقال مشکل" از یک دست به دست دیگر.
چه کسی متضرر است؟
اما کسی پرسیده است: چگونه میتوان نقش دانش را روی ذهنی خسته و خوابآلود حک کرد؟
کسی به فکر بار روانی و فیزیکی این تغییر بر دوش خانوادهها، بهویژه مادران افتاده است؟
آیا کسی به این فکر کرده که دانشآموزان هنوز از این خبر باخبر نیستند و صبح فردا با نابسامانیهای جدیدی مواجه خواهند شد؟
انتقال درد به جای حل مسئله
این نمونهای است از آنچه ما را به "عدالت" میرساند ؛ عدالتی در تاریکی، کمبود و فشار روانی .
در جایی که از حل مشکلات برنمیآییم، مسئله را به جای دیگری میبریم.
این هنر مدیریت ما شده است.
آیا فردای کشور در تاریکی است؟
و این اتفاق، تنها نگرانیها را بیشتر میکند. شک نکنید، این تصمیم در شرایطی اتخاذ شده که بسیاری از دانشآموزان هنوز از آن خبر ندارند و یا احتمالاً در خواب بودند.
حالا باید دید، فردای این سرزمین در آستانه خاموشیهای بیپایان است یا نه؟ و اگر چنین است، چرا به جای گفتوگوی صادقانه با مردم ، آنها را در تاریکی تصمیمات شتابزده تنها گذاشتهاند؟
ارسال نظر