|
کدخبر: 45431

ابعاد پشت پرده مذاکره طالبان با ایران

یک کارشناس مسائل شبه قاره به ابعاد پشت پرده مذاکره طالبان با ایران پرداخته است و معتقد است که ایران به امریکا پیام بسیار مهمی داده است.

گسترش نیوز - زهره نوروزپور| مذاکرات طالبان و امریکا همچنان در هاله‌ای از ابهام است. زلمی خلیل زاد نماینده امریکا در امور افغانستان گفته بعید است که طالبان به توافق صلح پایبند باشد. در این میان خبرها حاکی از ان است که گروه تماس خواستار حضور ایران در مذاکرات شده است.

iran_95047.jpg

این در حالی است که ماه گذشته دکتر محمد جواد ظریف رئیس دستگاه دیپلماسی و علی شمخانی دبیر شورای امنیت ملی کشورمان مذاکره با طالبان را رسما علنی و اعلام کردند ، تأکید کردند که طالبان باید بخشی از بدنه حکومت افغانستان باشد، موضعی که چندان به مذاق افغان‌ها خوش نیامد. پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان و شبه قاره به سوالات خبرگزاری خبرآنلاین در این باره پاسخ داده و به زوایای پنهان اهداف بازیگران مذاکره صلح افغانستان پرداخته است که از نظر می‌گذرانید:

اخیرا صحبت هایی دربارۀ حضور ایران در مذاکرات افغانستان شده... آیا این درخواست ارتباطی به مواضع ایران درباره طالبان دارد؟ آیا تهران مذاکره با طالبان را علنی کرد که به امریکا پیامی بدهد؟ نظر شما چیست؟

دو مسئله پیش آمد که ایران ناچار شد که مذاکره را علنی کند. یک بار اقای بهرامی سفیر ایران در کابل اشاره‌ای به این موضوع کرد. ولی پس از آنکه رسما علنی شد، اقای شمخانی به کابل رفت، آنجا گفت‌وگویی با مقامات و همتای خود داشت، پس از آن هیاتی از طالبان به تهران امد به نظرم این آمد و رفت‌ها و مواضع اعلامی پیامی بود که به امریکا دادند که شما نمی‌توانید ما را دور بزنید! به این معنا که آنچه که در ابوظبی، قطر و در آینده احتمالا در جده می‌گذرد، متأثر از همین تحولات اخیر خواهد بود. عربستان، امارات و پاکستان، سه کشوری هستند که طالبان را به رسمیت شناختند و امکانات مالی، تسلیحات تدارکاتی آنها را تامین می‌کنند. نادیده گرفتن ایران با توجه به اینکه ایران یکی از بازیگران مهم در منطقه است این مسئله برای ایران سنگین تمام شد، باعث شد که این پیام را بدهیم که شما نمی‌توانید ما را نادیده بگیرید.

بحث دیگر داعش است. حقیقت این است که تحلیل بسیار جدی وجود دارد مبنی بر اینکه داعشی که در خاورمیانه شکست خورد و بخش زیادی از سرزمین هایش را از دست داد، (هر چند که همچنان به عنوان یک گروه چریکی در عراق و سوریه حضور دارند و گه گاه عملیات هایی را انجام می‌دهد) دیگر آن خلافت اسلامی خاورمیانه‌اش را از دست داده است. رهبران این گروه مسئولان این شکست را ایران و روسیه می‌دانند تا باقی جریان ها، کشورها یا دیگر گروه‌های تروریستی یا کردها، که در سوریه حضور داشتند.

گروههایی که در سوریه و عراق جنگیدند مانند گروه‌های جنگی ازبک، نهضت اسلامی تاجیکستان، نهضت اسلامی ترکستان شرقی، یا جبهه چچن ها، ظاهرا رهبران این گروهها دارند به افغانستان منتقل می‌شوند. در دو منطقه یکی مرز‌های شمال در حاشیه مرکزی که مرز امنیتی روسیه وچین است و یکی غرب افغانستان و مرز‌های شرقی ایران است. آنها در این منطقه امکانات پیدا می‌کنند که مستقر شوند.

داعش نیز از این ظرفیت بر خوردار است؛ آنها در عراق و سوریه شکست خورده‌اند و کمی هم امریکایی‌ها به این شکست کمک کردند؛ هم اکنون در تلاشند تا به یک نوعی با امریکایی‌ها به یک مصالحه برسند.

چه نوع هدف مشترکی؟

اینکه امریکا از عنصر داعش برای تصحیح رفتار روسیه، چین و همچنین تصحیح رفتار ایران استفاده کند. به نظر می‌رسد که این تهدید را اول روس‌ها مطرح کردند، اقای کابلوف که نماینده اقای پوتین در امور افغانستان است، به صراحت اعلام کرد که ما اطلاعاتی داریم که شبانه هلیکوپترهایی نیروهایی را جابه‌جا می‌کنند و به شمال افغانستان می‌برند. حدس ما این است که این‌ها نیروهای داعش هستند که امریکایی‌ها آنها را در آسیای مرکزی فعال می‌کنند.

خب این اطلاعاتی است که روسها منتشر کردند و در پی انتشار این اطلاعات من فکر می‌کنم که این تردید در ایران هم به وجود امده است که ممکن است در آینده امریکایی‌ها از عنصر داعش، نیرو‌های رادیکال اسلامی علیه ایران را فعال کنند، با توجه به ان دیدگاهی که در داعش علیه ایران به وجود امده است (دیدگاه ضد شیعی) بتوانند از این ابزار برای مقابله با ایران استفاده کنند. قبلا هم مقامات ایران اطلاعاتی دادند که داعش درصدد نفوذ به ایران است حتی افرادی را هم دستگیر کردند.

با این حساب شما معتقد هستید که ایران با علنی کردن مذاکرات، تدبیر به جایی به خرج داد؟ چراکه قبلا هم این مذاکرات وجود داشت اما علنی نبود...

با توجه به مسائلی که عرض کردم، بله، زمان بسیار مناسبی بود برای علنی کردن مذاکراتی که از قبل با طالبان وجود داشت. منتها از نظر من شاید ایران کمی بی‌تجربگی به خرج داد. از این نظر که به گونه‌ای این مسئله علنی شد که واکنش منفی دولت مرکزی افغانستان را در پی داشت. به خصوص بعد از صحبت هایی که اقای ظریف کرد و گفت: « بدون طالبان نمی‌شود افغانستان را اداره کرد و طالبان باید شریک قدرت شوند» خب این نوع موضع گیری برای افغان‌ها خیلی سنگین تمام شد. به نظرم خیلی حساب شده نبود یا حداقل قبلا روی آن فکر نشده بود! چراکه سیاست رسمی و علنی ایران همیشه براین مبنا بوده است که از دولت مرکزی افغانستان حمایت می‌کند.

دکتر ظریف زمانی این موضع را درباره حضور طالبان در دولت افغانستان گرفتند که در سفر هند به سر می‌بردند سفری که بسیار مهم بود و پس از آن پاکستان از این موضع استقبال کرد. معنی این پیام آنهم از هند چه بود؟

پاکستانی‌ها در مذاکرات ابوظبی، قطر و جده فعال هستند. موضع آنها با ایران یکسان نیست. شاید در کلیت قضیه یکی باشد مثلا اینکه طالبان شریک قدرت شود، خب پاکستانی‌ها هم همین را می‌خواهند و به نظرم الان در یک مسیر کار می‌کنند.

در واقع آقای خلیل زاد توانسته به نوعی رفتار کند که هم پاکستان هم طالبان را قانع کند که شما از طریق نظامی نمی‌توانید در افغانستان پیروز شوید اما از نظر سیاسی این امکان وجود دارد که در وهله اول شریک قدرت شوید.

خب طالبان هم وابستگی‌اش به پاکستان روشن است! پاکستان اگر مطمئن شود از طریق نظامی راه‌حل ندارد خب ظاهرا پنجاه درصد قدرت را به‌دست می‌آورد و پنجاه درصد قدرت هم به نفع پاکستان خواهد بود به‌خصوص در مناطق پشتو نشین.

البته باید هشیار بود چراکه پاکستان به شدت تحت فشار امریکا مواضع نظامی‌اش را تعدیل کرده است. کمک‌های نظامی و مالی همه را در زمان آقای ترامپ قطع کردند و شرط هم گذاشتند که ما زمانی به شما کمک می‌کنیم که شما در چارچوبی که ما حرکت می‌کنیم در منطقه حضور داشته باشید.

پاکستانی‌ها زرنگی که می‌کنند این است که از این فرصتی که ایران اعلام مذاکره با طالبان را علنی کرد، به نفع خودشان استفاده کردند. به این معنا که آنها می‌خواهند مذاکره ایران و طالبان را به امریکا بفروشند و به امریکایی‌ها بگویند که ما نیستیم که طالبان را مجاب کنیم یا تحریک کنیم! این ایران است! شما چرا یقه ما را چسبیده اید؟! به این معنا که طالبان از دست ما خارج شده و دست ایرانی‌ها افتاده است با این هدف که اختلافی که پاکستان بر سرمسئله طالبان با امریکایی‌ها دارد را کمی کاهش دهند و این مسئله را به گردن ایران بیندازند. به نظرم در این مقطع زمانی ما این ناپختگی را کردیم که پاکستانی‌ها امریکایی‌ها را قانع کنند که ما بی‌گناهیم و دست ما نیست برید سراغ ایران! این تنها فقط حدس و تحلیل شخصی من است که فکر می‌کنم چنین هدفی ممکن است پشت ذهن پاکستانی‌ها در این قضیه باشد.

اما یک واقعیت مهم این است که الان هم امریکایی ها، هم عربستانی ها، هم پاکستانی‌ها و هم اماراتی‌ها دارند می‌روند به این مسیر که طالبان شریک قدرت باشد یعنی همان موضع ایران! شاید هم قصد دارند همان طرح ژنرال پترائوس را عملی کنند و مناطق پشتون نشین را به‌دست طالبان بدهند و چند وزارتخانه هم در مرکز بدهند و با همان عقاید خودشان اداره‌اش کنند.

دربارۀ داعش اشاره کردید که می‌تواند منافع مشترکی با امریکا داشته باشد آنهم برای تنبیه ایران و روسیه... اگر فرض بگیریم که داعش منتقم شکست خود با حمایت امریکا است و امریکا هم به دنبال همین است، آیا می‌شود گفت که طالبان هم برای ما و روس‌ها همین تعریف را دارد؟ یعنی علیه امریکا و داعش؟

ببینید یک ذره باید احتیاط کرد در این حرف. چون پایگاه ایدئولوژیک طالبان، داعش و القاعده یکی است. درست است که طالبان معتدل تر از دو گروه دیگر است. طالب در واقع دو جنبه دارد؛ یک جنبه آن بخشی از ایدئولوژیِ مکتب دیوبندی است. این بخش زمانی که اتحاد جماهیر شوروی افغانستان را اشغال کرد، با گروه‌های رادیکال اسلامی مثل عبدالله عزام و بن لادن و این‌ها پیوند خورد که بعدها سازمان القاعده را به وجود آوردند. در واقع یک نوع نزدیکی فکری بین مکتب سلفی خاورمیانه‌ای که وهابیت در رآس آن است و مکتب سلفی دیوبندی که در شبه قاره هندی است. این‌ها در پیشاور با عبدالله عزام همکاری کردند حتی یک نقل قول از عبدالله عِزام است که می‌گوید شما وقتی نماز می‌خوانید بر سنت حنفی دیوبندی نماز می‌خوانید، مثل خود افغان ها، نه اینکه جدا بخوانید برای خودتان... یک جا باشید (به معنای اتحاد) یعنی فتوای رسمی مذهبی داد که شما چگونه نماز بخوانید. پس بخشی از طالبان در واقع آن تفکری است که پیوند خورده با دیوبندیسم و سلفی خاورمیانه ای.

اما بخش دیگر طالبان مکتب دیوبندی صوفی اند؛ یعنی یا نقش بندی هستند یا قادری و... نقش صوفی‌ها در مکتب دیوبندی بسیار پر رنگ است، صوفی‌ها به اهل بیت، حضرت علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) اعتقاد دارند و خیلی نزدیک به تفکر شیعه هستند.

با این وصف عربستان سعودی توانسته از آن بخشی که به لحاظ تفکر مربوط به طالبان سلفی خاورمیانه‌ای وهابی، خوب بهره‌برداری کند و امکانات مالی بگذارد. اما طرف ایران باید از بخش صوفی تفکر طالبان استفاده کند. به خاطر مشکلات داخلی که وجود دارد ایران نتوانسته است از آن استفاده کند و همچنان میدان بازی را به عربستان سعودی واگذار کرده است.

به توجه به این مسئله تنها نکته این است که طالبان آن ضدیتی را که داعش با شیعه دارد، ندارد. درست است که مایه هایی در آن وجود دارد اما آن اختلاف چیزی است که بعد فوت پیامبر اسلام بین شیعه و سنی به وجود امده است. این تفاوت دیدگاه در طول تاریخ هزار و چهارصد سالۀ اسلام بین شیعه و سنی وجود داشته است. اما هیچ وقت ما ندیدیم که مثلا مثل اروپا جنگ مذهبی صرفا بر اساس دیگاه شیعه سنی به وجود بیاید. در تاریخ خیلی به ندرت واقعا این اتفاق‌ها افتاده است؛ آن هم دلایل سیاسی داشته نه دلایل مذهبی! خب در این فضا باید بگویم که برداشتم این است که طالبان به لحاظ ایدئولوژیک با داعش در آن اصل قضیه تفاوت ندارد و این تصور که از طالبان علیه داعش استفاده کرد به نظرم کمی ساده کردن مسئله است. شاید یک جناحی از طالبان پای این مسئله بیایند و مقابله کنند اما قضیه که جدی شود، طالبان به لحاظ ایدئولوژیک با داعش درگیر نخواهد شد. درگیری طالبان با داعش بحث قدرت است نه ایدئولوژیک. طالبان یک گروه بومی است که هدفش این است که افغانستان را تصرف کند اما اعتقادتش جهادی است.

پس با این حساب ایران بر اساس چه منفعتی با طالبان مذاکره می‌کند؟ ما دقیقا از طالبان چه می‌خواهیم؟

به نظر من آن چیزی که ایران از طالبان می‌خواهد، همین است که به داعش فرصت ندهد که داعش بیاید در مرزهای ایران مستقر بشود.

دوم این که ایران بازیگری است که مرز مشترک زیادی با افغانستان دارد از استان خراسان شمالی تا استان خراسان جنوبی، پس امنیت این مرزها برای ایران بسیار اهمیت دارد.

اگر طالبان در این مرز از فراه به پایین بیاید که همه پشتون نشین است و در آنجا مستقر شوند، این منطقه دست طالبان می‌افتد، از این زاویه پیشگیری ایران این است که اتفاقاتی در افغانستان دارد می‌افتد و اگر این کشور به کشوری فدرال تبدیل شود، طالبان در مرزهای ایران مستقر خواهند شد و باید با این نیرو مذاکره کرد و منافع امنیت ملی کشور را تامین کند.

از این زاویه من فکر می‌کنم که ایران این ضرورت را درک کرده که نمی‌شود طالبان را به حال خودش گذاشت و سیاست‌های گذشته ایران که صرفا بخشی نگری بوده است و تمرکز آن بر بخش‌های شیعه نشین افغانستان بود، را ادامه داد. حالا ایران متوجه شده که این سیاست سیاست خوبی نبوده است و باید با قبایل پشتون هم بتوانند ارتباط برقرار کنند.

پشتون‌ها به لحاظ فرهنگی و زبانی جزئی از تمدن ایرانی اسلامی‌اند و ما باید با این‌ها مرتبط می‌شدیم ولی نشدیم حالا این اتفاق افتاده است.

منبع: خبرآنلاین

ارسال نظر