درسهایی از تاریخ معاصرایران
«حضور نیافتن روحانی در کنگره نکوداشت آیتالله هاشمی رفسنجانی دلیلی بر مظلومیت پدرم است» فاطمه هاشمی با اعلام این مطلب، یکسری از ویژگیهای آیتالله هاشمی رفسنجانی را هم که در این بزرگداشت به آنها اشاره نشد، قرینههایی برای تایید این مظلومیت دانست.
اما نحوه برگزاری و واکنش فرزند آیتالله را نیز باید به مظلومیتهای ایشان افزود. به راستی انسانهای بزرگ از چه رو به بزرگی یاد میشوند و نامشان در تاریخ ماندگار میشود. انسانها در تمام دوران زندگیشان با مسائل ریز و درشت روبهرو میشوند اما انسانهای بزرگ تمام زندگیشان را وقف یک مسئله بزرگ میکنند. هر چه ابعاد این مسئله کلیتر باشد؛ یعنی از حیطه فردی فراتر رود و محیط گستردهتری را در بربگیرد، اهمیت بالاتری مییابد. البته شکست و پیروزی در برابر چنین مسائلی، پیامدهای زیادی برای این انسانها به همراه میآورد. آیتالله هاشمی رفسنجانی مانند خلف صالح خود یعنی امیرکبیر دغدغه توسعه و نوسازی ایران را داشت؛ بنابراین این بزرگداشت اگر با این موضوع برگزار میشد، حق «بزرگی آیتالله» بجا آورده میشد. هاشمی رفسنجانی در کتابی که درباره امیرکبیر نوشته بود، دلیل عمده ناکامی میرزاتقیخان فراهانی در تحقق نیات خیرخواهانهاش برای توسعه و نوسازی ایران را به عامل خارجی کاهش داده بود. به این معنا که استعمار اقدامهای صدراعظم را تهدیدی علیه منافع خود تلقی و مبادرت به حذف وی میکند. او در این باره مینویسد: «وزیر مختار انگلیس در یکی از گزارشهایش مینویسد پول دوستی که صفت بارز ایرانیان است به هیچ وجه در امیر راهی ندارد. همه وی را فردی مورد اطمینان و غیرقابل فساد میدانستند. دکتر پلاک اتریشی مینویسد: پولهایی که به امیر میدادند و نمیگرفت همگی خرج کشتنش شد.»به باور نویسنده و با استناد به پرداخت رشوه به درباریان و سعایت ایشان نزد مادر ناصرالدین شاه در نهایت سبب مرگ امیرکبیر میشود. نویسنده به ساختار اجتماعی و سیاسی ایران و مقاومتهایی که در برابر نهادهای تازهای مانند دارالفنون، انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه، تنظیم امور وقفی، تجدیدنظر در سازمانهای نظامی و دیوانی و به ویژه کاهش بودجه دربار اشارهای نمیکند. این نگرش گویی در دوره ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی تکرار میشود. نوسازی یک راهبرد است و نیازمند توسعه هماهنگ در تمام ابعاد اقتصادی و سیاسی است. امیرکبیر یک قرن پیش با محدودیت تجربه تاریخی در این زمینه روبهرو بود. تجربه نوسازی در برخی کشورها مانند آلمان، الگویی برای توسعه و نوسازی از بالا بود که امیرکبیر برای خود انتخاب کرده بود، در حالی که ساختار اجتماعی (اشراف- کلیسا- مردم) و اقتصادی (مالکیت خصوصی) این کشورها با ایران غیرقابل مقایسه بود. ساختارهای متصلب سیاسی و اجتماعی ایران در دوره امیرکبیر که منافع خود را در خطر میدیدند، از دو سو (بالا- دربار و پایین- نهادهای سنتی) در برابر تغییرات مقاومت کردند که نتیجه آن محرومیت تاریخی این سرزمین از این فرصت تاریخی شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی که باید کشور پس از جنگ را بازسازی میکرد، کابینهاش را از تکنوکراتها انتخاب کرد. او درباره نبود چهرههای سیاسی در کابینه گفته بود که «من به اندازه کافی سیاسیام و از این نظر برای کابینه کافی است.» (نقل به مضمون) در این شرایط در دانشکدههای علوم سیاسی یک واحد درسی با نام «توسعه و نوسازی» ارائه میشد که در آن به الزامات اجرای این مهم در کشورها اشاره میکرد. بیدلیل نبودکه این درس پس از پایان جنگ ۸ساله و در ادامه دوره نخست ریاست جمهوری آیتالله هاشمی ادامه پیدا کرد. الزامات اجرای «توسعه و نوسازی» اشاره به بحرانهایی دارد که ذاتی این روند است. بحران نخست انباشت سرمایه است. مرحله دوم با اجرای پروژهها ضریب جینی افزایش مییابد؛ بنابراین بحران توزیع پیش میآید. به دنبال آن بحران مشارکت و سپس بحران هویتو... که برای هرکدام باید سازو کاری فراهم میشد. تجربه تاریخ تحولات سیاسی در جهان معاصر نشان میدهد در ساختارهای سیاسی غیرمتمرکز غربی بحران توزیع را با مالیات، مشارکت را با احزاب و هویت را با استفاده از نهادهای مدنی حوزه عمومی مدیریت کردهاند. در ایران اما با توجه به نبود ساختارهای اقتصادی مستحکم در بخش خصوصی و در غیاب احزاب، همه بحرانها متوجه دولت میشود. در نتیجه رکود بالای ۴۰ درصد و... برنامه توسعه دولت سازندگی متوقف میشود. در یکی از یادداشتها اشاره شد که «اکنون گذشته حاضر است» و در این شماره میافزایم که آینده با نحوه رویارویی با گذشته متجلی میشود.
مهدی اسحاقیان
ارسال نظر