هواپیمایی بلاتکلیف ملی خصوصی دولتی
ناصربزرگمهر / مدیر مسئول
هر وقت واژه خصوصی را روی سازمانها و شرکتهای بزرگ میبینیم، خندههایمان عمیقتر میشود؛ بهویژه آنجایی که خود دستاندرکاران و مسئولانشان هم نمیدانند که خصوصی هستند، خصولتی هستند، رانتی هستند، فامیلی هستند، رفاقتی هستند، شرکتی هستند، سهامی هستند، مردمی هستند، دولتی هستند و بالاخره چه کوفتهای هستند که ما مردم به خوردنش عادت کنیم.
از جمله این سازمانهای بزرگ که ۴۰ سال است پا در هوا ماندهاند، شرکتهای هواپیمایی هستند. یک روز که بودجه نیاز دارند میگویند دولتی هستند، روز دیگر که مشکل پیدا میکنند میگویند سهامشان به سازمانهای بازنشستگی وصل شده است، وقتی زمان بریزوبپاش میشود میگویند خصوصی هستند و به کسی مربوط نیست، وقتی گندش درمیآید وزیر و وکیل در تغییرات دخالت میکنند و خلاصه باتوجه به وضعیت آب و هوایی، از همه رانتهای دولتی و خصوصی و رفاقتی و فامیلی بهره میبرند و هر وقت هم در کیسهشان کم میآید، از دولت مایه میگیرند.
به همین سادگی...
چرا!؟ چون هواپیما هستند، بزرگ هستند، زورشان زیاد است، مثل ما مطبوعاتیها پرکاه نیستند که با فوتی به هوا بپرند و با بادی از بین بروند. آنها با باد میآیند و با باد هم میروند اما قرص و محکم بر زمین خدا و آشیانههای میلیون متری جا خوش کردهاند. بنزین ارزان لازم دارند تا از جایشان به آرامی بلند شوند.
این قصه شرکتهای هواپیمایی را نمیدانم از کدام طرفش بگیرم و بگویم؛ از مدیریت جهانیاش، از نو و کهنههایش، از وضع مشتریمداریاش، از نیروی انسانیاش، از مزایا و معایبش... خلاصه هر طرف را که میخواهی بگویی میبینی مثنوی هفتادمن کاغذ میشود...
حالا من به یکی دو موضوعش در چند یادداشت اشاراتی میکنم؛ شاید کسی اخمی به ابروی مبارک بیندازد.
بگذارید از سادهترین موضوعات و استفاده از امکانات جانبی در همین هواپیماهای کاملا نو پس از برجام بگویم و بخندیم تا نگویند سراغ هواپیماهای ۵۰ سال پیش رفته و مثل اینکه شرایط مملکت را نمیداند و از محاصره اقتصادی و تحریمها بیخبر است.
وقتی این ایرباسهای A۳۳۰-۲۰۰ وارد کشور شد و همه مسئولان وزارت راه بهویژه خود خلبانها و کارکنان و مدیران این شرکت قدیمی دولتی خصوصی عکسهای یادگاریشان را گرفتند، تا مدتها روکش پلاستیکی صندلیها را درنمیآوردند و هربار مردم در پروازها این هواپیماها را به شوخی و تمسخر با پیکانهای نو خریداری شده ازسوی افراد مقایسه میکردند و مهمانداران بنده خدا هم چون پاسخی نداشتند با مردم در این شوخی و خندهها همراهی میکردند.
بعد از مدتی که سرانجام پلاستیکها یا پاره شد یا مدیریت کلان تصمیم گرفت و برداشت، مردم از مهمانداران درباره صفحه تلویزیونی میپرسیدند که پشت هر صندلی نصب شده بود اما روشن نمیشد. بارها شاهد بودم که مهمانداران خسته، خشمآلود از کنار سوال میگذرند تا درنهایت این ۲، ۳ هواپیما وارد سیستم خارج از کشور شد و از زیارت شهرهای داخلی کمی کنار رفت، در پروازهای خارج از کشور، مصیبت دیگری بهوجود آمد. فیلمها نمایش داده میشد اما گوشی برای صدا و گوش کردن وجود نداشت و مهمانداران نفر به نفر باید توضیح میدادند که گوشی نداریم و هرچه به مسئولان بالا میگوییم گوشی برای شنیدن وجود ندارد!
سرانجام بعد از مدتی گوشی آمد و بهطور مثال ۵ فیلم سینمایی جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹)، برخورد نزدیک (۱۳۸۷)، آذر شهیندخت، پنج ستاره (۱۳۹۱)، پسر آدم، دختر حوا در حافظه دستگاه قرار گرفت. حالا بماند که این فیلمها چه کیفیتی دارند، ساخته چه سالی هستند، چندبار سیمای ملی آن را پخش کرده، چندبار ازسوی شبکههای خارج از کشور سرقت و پخش شده، حالا هم ۳ سال است که بهوسیله این سامانه در این یکی، دو هواپیما در حال پخش است و بعضی از مسافران کثیرالسفر برای دهمین بار باید نگاه کنند و در ظاهر هیچ کس بهعنوان روابط عمومی یا هر عنوان دیگری وجود ندارد که بتواند یک برنامهریزی مناسب برای استفاده از این امکان فراهم کند.
ضمن آنکه بقیه برنامهها حتی اطلاعات پرواز هم در این دستگاه خاموش شده و هر چند تا یکی اصلا کار نمیکند؛ این شرکت تازه بهترین شرکت هوایی ما است.
شیوه پذیرایی، نوع غذا، ماجرای اسکایگیفت (خدمات طلایی مسافران کثیرالسفر)، تاخیرهای پروازی و پاسخگو نبودن، گرانفروشی بلیت، بیتوجهی به رقابت، صندلیهای خالی، نبود نظارت بر پروازهای تکراری، بیتوجهی به فرهنگ مشتریمداری، سختی کار گروه پرواز، رعایت نشدن بهداشت درون هواپیما، پارتیبازی و توزیع چند روزنامه خاص درون پرواز، چاپ نشریه تبلیغاتی خلاف قانون، درجهبندی کلاس پروازی برای دریافت وجه بیشتر، شرکتهایی با ۲ هواپیما و... از دیگر مسائلی است که به آنها در یادداشتهای بعدی اشاره میکنم.
ارسال نظر