|
کدخبر: 286796

گزارشی از عمارت‌های قدیمی که به کافه تبدیل شدند

روایـت پـاتـوق‌هـای تـاریـخی

در خیابانی عریض و بی‌انتها با درختانی که زمستان کار برگ‌هایش را ساخته قدم می‌زنم.

اصناف روایـت پـاتـوق‌هـای تـاریـخی

 سوز زمستان پیشانی‌ام را می‌سوزاند،اما بوی نابی به مشامم می‌رسد که سرما را از یادم می‌برد. بوی قهوه‌ای‌ که مزه‌ آن از راه دور حس می‌شود، از حضور کافه‌ها در این خیابان خبر می‌دهد. ناخودآگاه چشمانم به سمت در کافه میل می‌کند. ورودی کافه پر شده از گلدان‌های بزرگی که رنگ‌وبوی دیگری به این گوشه خیابان بخشیده‌اند. حیاطی بزرگ با میزهایی که با پارچه‌های چهارخانه قرمز پوشیده شده خودنمایی می‌کند. هر میز کافه قصه‌ای را دنبال می‌کند؛ یا شیرین و فرهادی که از نرسیدن به یکدیگر هراس دارند یا افرادی که سعی دارند نقدی بر وضعیت سیاسی و اقتصادی جامعه داشته باشند. روی هر میز منویی قرار دارد که گاهی دست‌نخورده روی میز رها می‌شود و مشتریان همیشگی به سفارش همان «نوشیدنی همیشگی» اکتفا می‌کنند. کنج دیگر کافه بادکنک‌های بالای میز خبر از برگزاری جشن تولد می‌دهد. آدم‌‌های دور هر میز یا دنبال نقطه اشتراکی بین خودشان می‌گردند یا برای یادآوری خاطرات گذشته کنار یکدیگر نشسته‌اند.

صمت در گزارش میدانی این هفته سراغ کافه‌های قدیمی تهران رفته تا از بعدی دیگر به موضوع کافه‌گردی بپردازد.

سوغاتی شیرین فرانسه برای ایران

مدت‌هاست که کافه و کافه‌نشینی که سوغاتی از کشور فرانسه برای ایران است، بسیاری از ایرانیان را به خود جذب کرده است. کافه «لقانطه» نخستین کافه ایران است که در سال ۱۲۸۵ در دوره مظفرالدین شاه، توسط غلامحسین خان مولایی که از دانشجویان ایرانی در پاریس بود، در خیابان باب همایون تهران و به سبک کافه‌های اروپا تاسیس شد. این کافه در زمان مشروطه برای روشنفکران به یک پاتوق تبدیل شد. گوشه گوشه این شهر پر شده از کافه‌های مدرن و قدیمی پر از نوستالژی که هر یک از آنها طرفداران خاص خود را دارند.

رشت کوچک در مرکز تهران

از مترو انقلاب پیاده می‌شوم، به سمت خیابان ۱۲ فروردین می‌روم و از کنار بساط همان دستفروشان همیشگی رد می‌شوم. با هر قدم کلماتی به گوشم می‌رسد: «پایان‌نامه» «مقاله» «دکترا»... . در پیاده‌رو خانه‌ای قدیمی خودنمایی می‌کند که سر در آن تابلویی آبی رنگ قرار دارد و روی آن با خطی زیبا نوشته شده: «دل بزن به دریا اینجاست دریا». به ورودی خانه می‌رسم. ترازویی قدیمی در کنار صندوق‌دار جلب توجه می‌کند. در قدیمی خانه را کمی باز می‌کنم.   موسیقی شمالی پخش می‌شود و بوی غذاهای شمالی هوش را از سر می‌برد. روبه‌روی در سماوری زغالی و قدیمی در حال جوشیدن است و دور آن پراست از استکان‌های کمرباریک با نعلبکی‌های لبه قرمزی که کف آن تصویر لیلی و مجنون دل می‌برد. چشمم به سالن می‌‌افتد؛ سالنی با کنج‌های آینه‌کاری و دیوارهایی پر‌شده از قاب‌هایی کوچک که تصویر قهرمان و پهلوانی ملی را در دل دارند. هر دیوار با نقش کلماتی که با خطی نستعلیق نوشته شده، ‌خوانندگان را به صلح و دوستی تشویق می‌کند و مرام پهلوانی را یادآور می‌شود. در سالن میز و نیمکت‌های فلزی با تشک‌های سبز رنگ میزبان آدم‌هایی است که برای سر کردن لحظه‌ای خوش اینجا را انتخاب کرده‌اند. با نگاه به هر سوی این فضا یادی از رشت در ذهن‌تان زنده می‌شود؛ از کوزه‌های سفالی آویزان از سقف گرفته تا ماشین ریسندگی گنج دیوار. آویزهای بوته سیر و پیاز هم جلوه زیبایی به محیط داده است.  به سراغ منو رفتم که زیر شیشه هر میز قرار گرفته بود. نام غذاها و نوشیدنی‌های مختلفی در آن دیده می‌شود؛ از ترشه‌تره و باقالی قاتوق تا رشته خوشکار اصل و شربت آبغوره، عسل و درار. از بو و برنگ غذاهایی که روی میزها در ظروف لعابی سرو می‌شود، مشخص است که آشپز خود اهل رشت است.  از در ورودی این غذاخوری که حوضی سنتی در کنار آن قرار دارد تا طاقچه‌هایی که روی هر کدام از آنها یادگاری از گذشته‌ها رخ می‌نماید، لذت سپری کردن لحظاتی در مکانی قدیمی و خاطره‌‌ساز را به شما خواهد داد.

کهنهخانهای با کتابهای جذاب

راهی سفر زیرزمینی دیگری می‌شوم. این بار مقصد حسن‌آباد است. از مترو که پیاده می‌شوم نگاهم به نمایی زیبا و قدیمی می‌افتد که متاسفانه نیمی از آن با آتشی بی‌رحم سوخته و خبری از ترمیم زخم‌هایش نیست. در قابی دیگر مغازه‌های پر از کامواهای رنگی دیده می‌شود و مشتریانی که برای خرید کاموا آمدند تا رج مهربانی برای عزیزان‌شان ببافند. با عبور از مغازه‌هایی که با هزاران رنگ پوشیده شده‌اند به راسته ابزارفروشان می‌رسم و کمی بعد تابلوی خیابان شیخ هادی را که می‌بینم راه خود را از راسته ابزارفروشان کج می‌کنم و به سمت مقصد می‌روم. حین قدم زدن در خیابان شیخ هادی به کوچه‌ای می‌رسم که ابتدایش خانه‌ای قدیمی قرار دارد؛ خانه‌ای که هرچند بالکن آن در خطر ریزش است اما با همان تن لاجون و شکننده با وسایل قدیمی تزئین شده است؛ از فانوسی قدیمی تا ‌سازی که به دیوار آویزان شده است. از نگاه کردن به این خانه که سیر می‌شوم، به سمت عمارت قدیمی این کوچه می‌روم با درب‌های بلند چوبی. اینجا نخستین کافه‌کتاب تهران است؛ کهنه‌‌خانه‌ای که بنا بر شنیده‌ها روزی شاهد یک زندگی عاشقانه از قمرالدوله (دختر مظفرالدین شاه) همراه همسرش مهین‌الملک مزینانی بوده است.  به محض ورود با عکس صاحبخانه روبه‌رو می‌شوم که بر دیوار قرار گرفته است. قسمت بیرونی که به محض ورود به خانه به شما سلام می‌کند، کتابخانه و یک اتاق است که نمازخانه این کافه‌کتاب است. این را عبایی قهوه‌ای‌رنگ به ما می‌گوید که در آن آویزان شده و ساعتی قدیمی که تک تک صدای عقره‌هایش شنیده می‌شود. ورودی عمارت پله‌هایی نسبتا قدیمی دارد که مسیر آدم‌ها را به دو بخش تقسیم می‌کند؛ حیاط عمارت یا کتابخانه‌ای جذاب. ترجیح دادم بعد از ورود به سمت حیاط عمارت بروم. از پله‌های بلند که نیمی از آن با کاشی‌های گلدار پوشیده شده و طاقی کوتاه که باید برای رد شدن از آن سر خود را خم کنم گذر می‌کنم.  حیاط با ریسه چراغ‌های رنگی تزئین شده است. چشمانم به آجر‌بهمنی‌های رنگ‌ولعاب‌دار می‌افتد و حوضی فیروزه‌ای که با گلدان‌های اطرافش به خوبی دلبری می‌کند. حیاط درست در مرکز عمارت قدیمی قرار دارد و آن طرف اتاق‌ها با در و پنجره‌های چوبی واقع شده‌اند. حیاط پر شده از میزهایی که دور آن آدم‌های مختلفی نشسته بودند، با قصه‌های مختلف؛ از خانمی که صبح قبل از آمدن به کافه ماشین همسرش را به سطل آشغال آهنی یک خانه زده بود تا زن‌ومرد میانسالی که از لحظه‌ای که آمدند عکس‌هایی سلفی گرفتند. از ذوق چشمان‌شان معلوم بود که برای نخستین بار است که به این کافه خاطره‌انگیز می‌آیند. بعد از دیدن حیاط به داخل عمارت می‌روم. پس از ورود با پنج اتاق روبه‌رو می‌شوم که هر کدام به یک محله تشبیه و براساس حس و حال آن محله‌ها چیده شده‌اند. روی دیوار هر اتاق تصاویری از گذشته آن محله وجود دارد. توجهم به میزهای داخل اتاق جلب می‌شود.

 هر میز به اسم یکی از بزرگان آن محله روی یک کاشی قاب‌شده، نام‌گذاری شده است. بارکدی کنار هر میز قرار دارد که برای خواندن شرحی کوتاه درباره شخصیتی که میز با اسم او نام‌گذاری شده، کافی است آن رااسکن کنید. اینجابه‌جای گفتن شماره میز نام بزرگی گفته می‌شود؛ مثلا آقا و خانمی در محله بازار روی میز «رضاقلی خان هدایت» نشسته بودند. وارد راهرو اصلی اندرونی می‌شوم؛ جایی که دو اتاقک، هر کدام دارای یک صندوق‌خانه در انتها و هر کدام دارای ظرفیتی به‌اندازه تنها یک میز، به‌نام دو محله فقیرنشین دوران قاجار یعنی «بازار» و «چال‌میدان» نام‌گذاری شده‌اند. به راهرو می‌روم. کمدی قدیمی در آن قرار دارد که پر از شیشه‌های عطاری قدیمی است، با نام‌هایی که محتویات داخل آن را اعلام می‌کنند. از پله‌های پیچ‌دار انتهای راهرو بالا می‌روم و چشمم به تلویزیونی قدیمی می‌افتد، در کنجی که پر از وسایل قدیمی است. در قسمت بالایی اندرونی، سه اتاقک که شاه‌نشین هم جزو آنهاست، به‌نام ‌محله‌های «عودلاجان»، «سنگلج» و«ارگ» نام‌گذاری شده‌اند. کنج دیگری از این عمارت کتابخانه‌ای قرار دارد که پاتوق بسیاری از پژوهشگران است. آنها  می‌توانند کتاب خود را در گوشه‌ای از عمارت بخوانند و اگر میلی به یکی از قسمت‌های منو داشته باشند تخفیفی نیز برای آن بگیرند. در حقیقت منو این کافه‌کتاب هم شامل خوراکی‌های متنوع است و هم کتاب‌هایی گوناگون. موضوع قابل‌توجه این بود که در حیاط این عمارت به‌جای اینکه افراد میانسال را با موی سپید و خاطرات گذشته ببینید، جوانانی را ملاحظه می‌کنید  که انتظار دارید عصر خود را در یکی از کافه‌های مدرن با تم تیره بگذرانند و پای میز آن عکس‌های «مکش مرگ‌ما» بگیرند. گویی همه این زیبایی‌ها یک جا جمع شده تا قصه خانه قدیمی محله شیخ‌هادی زنده بماند. برای شناختن بیشتر این عمارت قدیمی پای حرف صاحب جوان این کافه‌کتاب می‌نشینم؛ جوانی بازاری که اکنون در مسیر فرهنگ کتابخوانی قدم برداشته است.

از بازار تا کافهکتاب

حیف است داستان این کافه‌کتاب را از زبان صاحب و موسس آن نشنویم. بهزاد یعقوبی، صاحب کافه‌کتاب با اشاره‌ای کوتاه به زندگی خود به خبرنگارصمت گفت: از ۱۴‌سالگی درس را رها کردم و با همان سن کم وارد بازار شدم. البته بعد از مدتی دوباره تحصیل را شروع کردم. در حقیقت قصه من از بازار آغاز می‌شود و علاقه زیادی که به اجناس قدیمی و کنجکاوی که نسبت به بافت‌های تاریخی بازار داشتم.  وی با اشاره به سرآغاز این قصه اظهار کرد: در تهران کافه‌کتاب کم نداریم، اما اینجا در واقع، کافه کتابخانه است و هدف اصلی من آشتی مردم با کتاب است. مدت‌ها بود به احیای یکی از خانه‌های اوقافی قدیمی و راه‌اندازی کافه‌کتاب فکر می‌کردم. تا اینکه روزی پیشنهاد این خانه در محله قدیمی دولت به من داده شد. دارالخلافه تهران ۶ محله داشت. نکته‌ای که درباره این خانه  نظر من را جلب کرد وجود ۵ اتاق در حیاط پشتی و یک اتاق در قسمت جلو خانه بود؛ درست ۶ اتاق. در نتیجه این ملک را انتخاب و هر اتاق آن را به‌نام یکی از محله‌های شش‌گانه دارالخلافه نام‌گذاری کردم. البته در این باره باید این نکته را هم یادآور شویم که مناطق ۱۱و۱۲ در محدوده دارالخلافه تهران قرار دارند.  یعقوبی درباره این خانه قدیمی بیان کرد: این خانه، موقوفه مهین‌الملک، داماد مظفرالدین شاه است و ما آن را با هزینه شخصی از متولی اجاره کرده‌ایم. متولی این ملک، دکتر اسلامی است که کارمند ناسا بوده است. شرط دکتر اسلامی برای اجاره دادن  ملک این بود که نه خانه باشد، نه رستوران؛ فقط کسی می‌تواند آن رااجاره کند که قصد داشته باشد کار فرهنگی-تاریخی انجام دهد. یعقوبی درباره وسایل قدیمی کافه اظهار کرد: تمام وسایل موجود در کافه شخصی است و از دوران کودکی آنها را جمع‌آوری کردم. برخی نیز جهیزیه مادربزرگم است. صاحب کافه درباره منوی مخصوص آن بیان کرد: منو را در قالب تقدیرنامه طراحی کرده‌ایم؛ به این معنا که ما از مراجعه‌کننده‌ای که این کافه را انتخاب کرده، تقدیر می‌کنیم. طرح داخلی منو هم طرح وقفنامه است که اشاره به موقوفه بودن این ملک دارد. در گوشه‌ای از منو هم چند خط درباره چگونگی دارالخلافه و پایتخت شدن تهران در زمان آغامحمد خان قاجار نوشته‌ایم تا مراجعه‌کننده در همان فرصت کوتاه سفارش دادن هم گذری بر تاریخ داشته باشد. خبرنگارصمت پیشنهاد قرار دادن غذاهای سنتی را در منو می‌دهد و صاحب کافه در جواب می‌گوید: در ابتدای راه‌اندازی این کافه غذاهای سنتی مانند کوفته، دلمه و... را سرو می‌کردیم، اما مورداستقبال واقع نشد. متاسفانه مردم علاقه دارند اگر روزی را در بیرون از خانه سپری می‌کنند غذایی را میل کنند که در خانه امکان پخت آن نیست.  یعقوبی اتاق کتابخانه را قلب تپنده این کافه‌کتاب دانست وافزود: در این کتابخانه مجموعه‌ای از کتاب‌های چاپ سنگی وجود دارد که گردآوری آنها سال‌ها طول کشیده است. رمان‌های متنوعی که شاید نمونه‌ آنها دیگر یافت نشود. همچنین کتاب‌های تاریخی این کتابخانه، کتاب‌های مرجع است. علاوه بر این رمان‌های معروف دنیا به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و آلمانی را در این کتابخانه جمع‌آوری کرده‌ایم تا اگر یک گردشگر به اینجا آمد از کافه‌کتاب ما استفاده کند.  وی با اشاره به توجه این کافه‌کتاب به علاقه‌مندان مطبوعات گفت: در کتابخانه ما دوره کامل نخستین روزنامه‌های ایران از جمله دولت علیه ایران، وقایع اتفاقیه، صور اسرافیل، شرف، مرآت‌السفر، تربیت و شرافت موجود است و علاقه‌مندان می‌توانند برای تکمیل تحقیقات خود از آنها استفاده کنند. ما اینجا نه فقط نسخه‌های افست بلکه نسخه‌های اصل این روزنامه‌های قدیمی را هم گردآوری کرده‌ایم که جذابیت‌ زیادی برای علاقه‌مندان به این حوزه دارد.

سخن پایانی

راه‌‌اندازی کافه‌ راهکاری است که می‌تواند کهنه‌خانه‌های تهران را زنده نگه‌دارد و نسل جدید را با فرهنگ گذشته آشنا کند. شاید بد نباشد مسئولان خانه‌های قدیمی تهران را با اجاره‌ای اندک به دوستداران کافه بدهند تا از این رهگذر هم جان این خانه‌های قدیمی حفظ شود و هم امکانی مطلوب برای گذران دوره فراغت افراد جامعه فراهم آید.

خبرنگار: کیمیا ملکی

ارسال نظر

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    سایر رسانه ها