|
کدخبر: 29659

زندگی شیرین ایرانی‌ها در دنیای خبر

چه کسی از دل آتش زنده بیرون می‌آید؟!

ملیحه خورده پا/سردبیر پایگاه خبری گسترش

بهمن نگذاشت روزهای پایانی‌اش را با خاطره‌ای خوش به پایان برسانیم و به استقبال اسفند و ایام پایانی سال با دلی شاد برویم. صبح روز ۲۹ بهمن ۹۶ را با خبر سقوط هواپیمای تهران-یاسوج در سمیرم شروع کردیم، خبری که زندگی را به کاممان تلخ کرد. خبرها از وقوع این حادثه به شکل کوتاه کوتاه در خبرگزاریها و فضای مجازی منتشر شد: ابتدا خبر سقوط و بعد تعداد مسافران و بعد اقدامات انجام شده و......

شدت تلخی خبر زندگی را به کاممان زهر کرد، باز هم یک هواپیمای دیگر از آسمان ایران به زمین افتاد و این بار هم طبق آمار متفاوتی که ارائه می‌شود بین ۶۵ تا ۱۰۰ نفر از هموطنانمان را از دست دادیم. حادثه بسیار تلخی است اما شاید تلخی حوادث اینچنینی برای ما اصحاب رسانه به دلیل از دست دادن همکارانمان در حادثه C۱۳۰ بیشتر باشد اما در این میان سخنان جالب برخی از مسئولان شاید تحمل تلخی برخی از حوادث را برای ما غیرممکن می‌سازد.

بعد از سقوط این هواپیما گفت‌وگویی از سرپرست اورژانس کشور منتشر شد که جای بسی تعجب و تامل دارد. در این خبر آمده بود: « هواپیمای تهران ـ یاسوج که از صبح امروز از رادار خارج شده بود، در منطقه سمیرم در جنوب اصفهان سقوط کرده است. این پرواز ۱۰۰ مسافر داشته و نیروهای اورژانس جهت کمک به حادثه‌دیدگان احتمالی در حالت آماده‌باش هستند. »

آماده باش اورژانس برای کمک به حادثه دیدگان احتمالی؛ این جمله طلایی و قصار را که بوی امید می‌دهد را بارها و بارها بعد از وقوع حوادث مختلف شنیده‌ایم و تلاش کردیم که باور کنیم عاقبت یک فاجعه دیگر با معجزه ختم به خیر می‌شود اما گاهی از این جملات بوی نادان فرض کردن مردم به مشام می‌رسد.

همه ما تجربه سفر با ناوگان هوایی حمل‌ونقل ایرانی را داشته‌ایم و داریم و تمامی ما بارهای بار سوار بر این ارابه‌های مرگ شده ایم، هواپیماهایی که چیزی نمانده تا زوارشان در برود اما به ناچار سوار بر آنها شده‌ایم تا به مقصد برسیم؛ اما اینکه احتمال زنده ماندن ما در این پروازها چقدر است را به قضا و قدر سپرده ایم.

با توجه به فرسودگی ناوگان حمل و نقل هوایی ایران همه ما خوب میدانیم در حادثه برخورد هواپیما با کوه آن هم در ارتفاع ۲۰ هزار پا بالاتر از زمین و سقوطش چگونه می‌توان امیدی به زنده ماندن کسی داشت و تلاش کرد تا به حادثه دیدگان احتمالی کمک کرد.

این امیددهی به آينده و تلاش برای اینکه بگوییم هنوز که اتفاقی نیفتاده است شاید تماشایش برای شهروندان ایرانی به یک امر عادی و برای مسئولان به یک وظیفه روزمره تبدیل شده باشد و اگر کمی به عقب تر برگردیم آن هم به اندازه یک سال و خبرها و مصاحبه های مسئولان را مرور کنیم به همین نتیجه خواهیم رسید که مدیران و مسئولان ما منصوب شده اند تا به مردم صرفا امیدواری بدهند وگرنه در قبال این مردم ظاهرا هیچ وظیفه ای احساس نمی کنند؛ پلاسکو فروریخت و یک هفته در آتش سوخت اما تا لحظه آخر مسئولان در مصاحبه های مکرر اعلام می کردند که هنوز امیدی به زنده مانده آتش نشانان هست.سانچی آتش گرفت آن هم با حجم انبوهی مواد سوختی اما تا لحظه آخر به مردم این توهم را میدادیم که امیدی هست تا جوانان این مرز و بوم را از دل آتش و مواد سوختی شیمیایی و اعماق اقیانوس زنده بیرون کشید.

ایجاد امیدواری در میان مردم یک امر ضروری است اما آیا نباید بذر امید را به همراه ترویج عقل گرایی و ارائه خدمات مناسب به ملتی که این همه سختی را تحمل کرده و دست از همراهی با نظام برنداشته اند، در دل ملت کاشت؟آیا شنیدن یک خبر واقعی حق این مردم نیست؟آیا مسئولان قصد دارند با این شیوه مانع بروز شوک های روحی و روانی در میان مردم شوند و یا اینکه تلاش دارند با هدایت افکار عمومی به سمت امیدهای واهی روحیه مطالبه گری را از آنان بستانند؟

روزی در یک گعده دوستانه این جمله را شنیدم که زندگی مردم ایران فقط در دنیای خبر شیرین است اما حقیقت چیز دیگری است.امروز این شنیده را باردیگر با یکدیگر تجربه کردیم.

ارسال نظر

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    سایر رسانه ها