در دنیای نادیدهها برد با اثر برنده است
حامد هدایی/اقتصاددان
نسیم نیکولاس طالب، اقتصاددان رفتاری در اثر خود با نام قوی سیاه از «اثر برنده همه چیز را میبرد» چنین سخن میگوید: در روشی که ما برای ارزیابی توانمندیهای سنجیدنی به کار میگیریم یعنی «برنده همه چیز را میبرد»، نادیده گرفتن (شاهد خاموش) فراگیر است. شاید از آنچه میبینیم شاد میشویم اما به داستانهای موفقیت هم نباید بیش از اندازه بها بدهیم زیرا چشمانداز کلان را نمیبینیم.این نخستین نکته یعنی دینامیک، روش ارزیابی استعدادهای «ابرنشانهای تجاری» و «ابرستارهها» را بیاعتبار میکند. برای نمونه اگر موفقیت شرکت مرسدس-بنز را به ویژگی برجسته طراحانش مانند خلاقیت و... نسبت بدهیم، اینها را میتوان کیفیتهای برجسته سازندگان و طراحان این خودرو شگفتانگیز پنداشت؛ اگر و فقط اگر، طراحان شرکتهایی که ما آنها را بیاستعداد میدانیم فاقد این کیفیتها باشند. اما اگر دهها طرح تولید خودروهای همسو با ظریفترین نیازهای روانی مصرفکنندگان، همارز تولیدات طراحان مرسدس-بنز تباه شده باشند چه؟ و پیرو این منطق، اگر بهراستی طرحهای خلاقانه فراوانی با همان ویژگیها تباه شده باشند، با شرمندگی باید گفت ابرنشان تجاری مانند مرسدس-بنز نیز در سنجش با همگامانش، تنها از بخت نامتوازن بهرهمند بوده است. از این گذشته، مصرفکنندگان با هواداری از نشان تجاری مرسدس-بنز شاید نسبت به دیگر همگامان بیداد روا میدارند. طراحان مرسدس-بنز بیاستعداد نیستند بلکه بیمانندی استعداد آنان کمتر از آن است که ما میپنداریم. کافی است به هزاران طرحی که از یاد رفتهاند بیندیشیم. ما هزاران طرحی را که رد شدهاند، از آنجایی که هرگز به مرحله تولید نرسیدهاند، نمیبینیم.بسیاری از پژوهشهایی که هدفشان پیدا کردن مهارتهای لازم برای رسیدن به موفقیت است، از این روش پیروی میکنند. آنها شماری از آدمهای موفق را که صاحب عنوانهای بزرگ یا مشاغل مهم هستند در نظر میگیرند و ویژگیهای آنان را بررسی و مشترکات آنان را فهرست میکنند.همچنین اگر زندگینامه مدیرانعامل را بهدرستی بخوانیم یا در سخنرانیهایی حاضر شویم که برای دانشجویان رشته مدیریت بازرگانی ایراد میشود، شاید به همین پندار دست یابیم. نسیم طالب میگوید: «اکنون باید نگاهی به گورستان بیندازید. این کار بسیار دشوار است زیرا کسانی که شکست میخورند نمینویسند وکسی برای خواندن داستانی از شکست، پول نمیدهد. شاید میان مهارتها تفاوتهایی باشد اما آنچه بهراستی این دو گروه را جدا میکند، بیش از همه بخت است؛ بخت ساده.»در نمونهای دیگر میتوان ناتوانی دستگاه استنتاجی انسان را در نادیده گرفتن شاهد خاموش مشاهده کرد. بعد از حادثه توفان کاترینا که در سال ۲۰۰۵ میلادی (۸۴-۱۳۸۳ خورشیدی) رخ داد، بسیاری از قانونگذاران که با دیدن تصویرهای ویرانیها و مردم خشمگین خانهخراب، متاثر شده بودند، قول بازسازی دادند. انجام یک کار انسانی از سوی این افراد بسیار تازگی داشت. با این حال پرسش مهم این است که آیا آنها قول دادند از پول خودشان مایه بگذارند؟ نه؛ از پول مردم. اینگونه پولها از منابع دیگری برداشت میشوند که در رسانهها خبر چندانی از آنها نیست. منبع این پولها ممکن است پشتیبانی مالی بخش خصوصی از پژوهشهای مربوط به بیماری سرطان باشد. با این حال شمار کسانی که هر روز از سرطان میمیرند بیش از قربانیان توفان کاترینا است. نادیده گرفتن این موضوع به تصمیمگیری ما در وضعیت مبهم مربوط میشود. در چنین وضعیتی ما به پیامدهای قطعی و آشکار توجه داریم، نه پیامدهای تیره و ناشفاف؛ حال آنکه پیامدهای ناشفاف اثرگذارتر هستند.فردریک باستیات، نویسنده قرن نوزدهم میلادی میگوید: «دولتها در شرح کارهایی که کردهاند، سنگ تمام میگذارند اما درباره کارهایی که نکردهاند خاموشاند. در واقع آنها به نوعدوستی ساختگی میپردازند.» باستیات کمی فراتر هم میرود و میگوید: «اگر پیامدهای مثبت و منفی هر کاری، به کنندهاش برمیگشت، آموزش ما بسیار سریع بود اما در اغلب اوقات، پیامدهای مثبت بهدلیل آشکار بودن تنها نصیبکننده کار میشود و پیامدهای منفی بهدلیل ناپیدا بودن، به گردن اجتماع میافتد.» راف نادرم، متفکر سیاسی و هوادار مصرفکننده، با آشکارسازی عملکرد ایمنی بنگاههای خودروسازی، بیشترین جانها را نجات داده است. در عین حال در مبارزات انتخاباتی چند سال پیش خود، حتی بر زبان نیاورد که قوانین کمربند ایمنیاش، جان دهها هزار تن را نجات داده است. گفتن اینکه «مردم، ببینید من چه کارهایی برای شما انجام دادهام؟! » بسی آسانتر است از گفتن اینکه «مردم، ببینید من شما را از چه چیزهایی محروم کردهام؟! ».
ارسال نظر